پلاستیک غذاهایی که لوهان گرفته بود رو روی میز غذاخوری گذاشت و سمت اتاقش رفت تا برای هر دوشون لباس راحتی دم دست بذاره لوهان عاشق پیژامه پارتی بود و بکهیون دلش میخواست لوهان توی خونه اش راحت باشه.
وقتی خودش لباسهاش رو عوض کرده بود از اتاقش بیرون اومد و به لوهان که داشت از دستشویی بیرون میومد اشاره کرد.
-واست لباس گذاشتم اینا رو عوض کن.
لوهان با ذوق سر تکون داد و بکهیون واسه آماده کردن میز وارد آشپزخونه شد.
از وقتی دوباره لوهان رو پیدا کرده بود دوباره حس زندگی به خونه اش برگشته بود.خیلی وقت بود که توی خونه تنها غذا میخورد و روزهای تعطیلی که امکان کار کردن توی بانک رو نداشت رو با کلافگی توی خونه اش میگذروند اما از وقتی لوهان دوباره وارد زندگیش شده بود و باعث به وجود اومدن یه صمیمیت یهویی بین بکهیون و سهون هم شده بود اونا وقتای زیادی رو باهم میگذروندن.شبای زیادی شده بود که لوهان زنگ خونه اش رو با یه بسته مرغ و چندتا آبجو و نوشابه زده بود و یا گاهی سهون رو هم همراهش آورده بود و باعث شده بود بکهیون دیگه احساس تنهایی نکنه ،هرچند مدت کوتاهی بودکه دوباره لوهان رو کنارش داشت اما حاضر بود قسم بخوره تمام سالهایی که چه با وجود سومین و چه با نبودنش تنها بوده جبران شده بودن.
-نخود سبزای روی ظرف منو بردار قبل از اینکه چشمم بهشون بخوره.
لوهان از توی اتاق داد زد و بکهیون سمت ظرفای جاجانگمیون رفت تا از شر تمام نخود سبزای روشون خلاص بشه.
.................................
لوهان با فنجون چاییش کنار بکهیون لم داد یه ناهار دوست داشتنی خواب آلودش کرده بود اما دلش نمیخواست بکهیون رو بیشتر از این منتظر بذاره.
-بک میخوام بدونی چیزایی که دارم میگم اسرار چانیول و خانواده پارکه ،چیزای مهمیه اما این حرفها رو پدر چانیول به سهون گفته ،چانیول هیچوقت راجع به این اتفاقا با کسی حرف نزده فکر نمیکنم حتی به توهم چیزی بگه اما بنظرم حقته که بدونی.میخوام خودخواه باشی و به این فکر کنی که میتونی با همچین آسیب هایی کنار چانیول بمونی یا نه.
لوهان با جدیت به بکهیون خیره شد.
-با شنیدن حرفام بهش ترحم نکن و اگه بعد از شنیدن حرفام احساس کردی که میخوای کنارش بمونی لطفا کمتر اذیتش کن اون یه احمق تمام عیاره که مطمئن باش هر بچه بازی ای رو که فکر کنه توجهت رو جلب میکنه انجام میده وواسه داشتنت هرکاری میکنه حتی آزار دادن هردوتون.
بکهیون فنجون گرم چایی رو بین انگشتهای یخ زده اش فشرد.چیز زیادی از غذاش نفهمیده بود و استرس چیزایی که قرار بود بشنوه داشت انرژیش رو به صفر میرسوند.
-میخوام بشنومشون لوهان و قسم میخورم من تو جایگاهی نیستم که بخوام به کسی ترحم کنم ،مطمئنا وضعیتی که دارم اینا نشون میده.
-خیلی خب پس فقط ساکت باش تا حرفهام تموم بشه.
لوهان پاهاش رو روی مبل جمع کرد و با تکیه به دسته مبل سمت بکهیون چرخید.
-همه چیز با روزی شروع میشه که اقای پارک و دوست دخترش توی یه قرار مخفیانه بودن ،مادر چانیول اونا رو میبینه و عاشق آقای پارک میشه.
عمو قصد داشته دوست دخترش رو به پدرش معرفی کنه اما وقتی به خودش میاد که پارک بزرگ بهش خبر میده که براش یه نامزد انتخاب کرده و حق هیچ مخالفتی نداره چون دختری که دوسش داره در حدی نیست که بخواد مادر نواده ی خاندان پارک باشه.
عمومخالفت میکنه و به چشم خودش بلاهایی که پدرش و اون یکی پدر بزرگ چانیول سر اون دختر و خانواده اش میارن رو میبینه.
لوهان با گفتن جمله اش لبش رو گزید چقدر وضعیت خودش و چان هو شبیه هم بوده و جرم هردوشون هم مشابه "عاشق شدن"بوده.
-عمو تسلیم میشه وبا مادر چانیول ازدواج میکنه اما به هیچ عنوان به همسرش اهمیت نمیداده یا باهاش وقت نمیگذرونده ،برای سهون تعریف کرده اون روزا تنها کاری که میکرده این بوده که صبحا از خونه بیرون بره و تا شب از دور به مغازه گل فروشی اون دختر خیره بشه. به اجبار خانواده اش مجبور میشه یه شب رو با همسرش بگذرونه تا بتونن وارثی که پدرش همیشه میخواسته رو بهش بدن و بعد از به دنیا اومدن چانیول همه چی حتی بدتر میشه.
مادر چانیول تا قبل از زایمانش سعی داشته توجه عمو رو جلب کنه اما بعد از تولد چانیول پرخاشگر میشه و از عمو میخواد تا به بچه اش اهمیت بده و باهاشون وقت بگذرونه.
لوهان برای رفع خشکی گلوش یه جرعه چایی که حرارتش رو از دست داده بود نوشید و بی توجه به قیافه تو هم رفته بکهیون ادامه داد.
-این وضعیت ادامه پیدا میکنه و اونا سالها جلوی چشم چانیول دعوا میکردن تا اینکه مادر چانیول میفهمه ،عمو با زنای دیگه رابطه داشته.
-اوه
لوهان به بکهیون متعجب خیره شد اما بکهیون دوباره سکوت کرد.
YOU ARE READING
Trust Me 🌻
FanfictionTrust Me 🥂 Couple:Chanbaek,Hunhan Gener:Angest,Romance,Smut 🔥بیون بکهیون پسریه که بخاطر بدهی زیاد خواهرش به بانک که حالا پرداخت قسط هاش به دوش اون افتاده، تقریبا بجز خونه ای که توش زندگی میکنه هیچی نداره و دنبال یه راه نجاته حتی اگه اون راه خودکشی...