S1 Part11

312 89 0
                                    


در رو هل داد تا پشت سرش بسته بشه و بدن خسته و کوفتش رو سمت خونه کشید وقتی هه این رو دیده بود کمی ترسیده بود اون دختر یه بچه مثبت واقعی بود و دیدنش با اون وضعیت جلوی در خونش یعنی یه اتفاقی افتاده بود.
بکهیون از خودش متنفر بود که باعث بلاتکلیفی دختر بیچاره ‌شده اما واقعا تقصیری نداشت.
هه این بطرز عجیبی هنوزم با عشق نگاهش میکرد و این برای بک سنگین و درد آور بود نمیخواست کسی درگیر زندگی روی هواش باشه ،نمیخواست اون دختر درگیرش باشه اما نمیتونست جلوی قلب هه این رو برای عاشقش بودن بگیره.
هه این خودش انتخاب کرده بود تا هنوزم مثل تمام سال های گذشته درگیر بکهیون باشه پسری که حتی بهش فرصت نداده بود اعتراف کنه و خیلی رک بهش گفته بود حتی بهش فکر هم نکنه ،بکهیون هیچ تقصیری نداشت که هه این نمیتونه عشق خالصانه دوست پسرش رو ببینه ،بکهیون هیچ تقصیری نداشت که هه این حتی حاضر بود فقط بعنوان خواهر کوچیکش کنارش باشه و کسی که عاشقشه رها کنه.
با کلیدش در واحدش رو باز کرد انقدر ذهنش درگیر بود که حتی نفهمیده بود چطور ۳طبقه رو بالا اومده و یا حتی صدای قدم های حرصی پشت سرش رو نشنیده.
وقتی سعی کرد در رو پشت سرش ببنده در رو به داخل هل داده شد و بکهیون قبل از انجام هرواکنشی نسبت به ورود یه مهاجم به خونش به دیوار راهری ورودی برخورد کرد و از شدت برخورد ناله خفه ای کرد بدنش واقعا درد گرفته بود.
ترسیده بود اما با اون چشم های درشت شده تونسته بود قد و قواره ای که جلوش بود رو تشخیص بده مرد روبروش کسی جز رئیس بدقواره و روی اعصابش نبود که وقتی ناله دردناک بکهیون رو شنیده بود کمی عقب کشیده بود و به بکهیون خیره شده بود.
-اینجا چی میخوای؟
نمیخواست انقدر خشک باشه اما بوی الکلی که به شدت از بدن روبروش توی فضای خفه و کوچیک راهرو پخش میشد و اینکه چانیول هنوزم باهمون کت و شلواریه که دو ساعت پیش پوشیده بود باعث شده بود کارمند به یاد بیاره رئیسش از اونا نیست که مهربونی بی دلیل بکنه اگه باهاش وقت گذرونده بود فقط واسه این بود که بعدش باهاش بخوابه.
البته اینکه چرا همون موقع پشت سرش بالا نیومده بود هم جای سوال داشت اما بکهیون الان با حس پرزهای زبون چانیول رو گردن حساسش توانی برای فکر دیگه نداشت.
الان فقط داشت سعی میکرد نذاره پاهاش سست بشن و کمی در برابر مرد مست روبروش مقاومت کنه.
وقتی لب های داغ و خیس چانیول روی لب هاش چسبید و بعد با زور زبونش وارد دهانش شد ،بکهیون تونست اون زهرماری که رئیسش خورده بود رو احساس کنه تلخ و بدطعم بود پس تقلا کرد تا چانیول رو عقب برونه.
-بس کن تو مستی
نمیدونست چرا اینو گفته در هر حالت این مهم نبود بکهیون میدونست مست یا هوشیار چانیول فقط میخواد باهاش بخوابه اما دلش نمیخواست بو و طعم الکل رو احساس کنه .
-چیه واست مهمه؟
چانیول نیشخند زد و مشغول در آوردن کفش هاش شد چون بطرز مسخره ای دیده بود که بکهیون جلوی ورودی نشیمنش فرش کوچیکی پهن کرده و دوتا دمپایی اونجاس دمپایی هایی که دوست دختر یا هرزش میپوشه ؟!
با بیاد آوردن دوباره اون دختر تمام عصبانیتی که با بوسیدن بکهیون فروکش کرده بود دوباره فوران کرد ،بکهیون رو سمت نشیمن هل داد و عصبی دنبالش رفت
-چیکار میکنی؟
بکهیون متعجب از واکنش عجیب چانیول در حالی که سعی میکرد زمین نخوره پرسید و چانیول فقط کتش رو روی زمین پرت کرد و به کرواتش چنگ زد سمت بکهیون رفت و سمت کاناپه بنفش هلش داد.
-چانیول
بکهیون بازم صداش زد تا بخودش بیاردش
-فقط خفه شو
چانیول بعد از پرت کردن بکهیون روی کاناپه سرش داد زد و با حرص به موهای مشکی کارمند بیچاره چنگ زد و بی اونکه اهمیتی به بکهیون دردمند یا ترسیده بده به لب های سرخش حمله کرد و بوسید و گزیدش.
انقدر به کارش ادامه داد که طعم شور و آهن مانند رو توی دهنش حس کرد ،انگشت هاش از فشاری که شونه های بکهیون برای ثابت موندن و تقلا نکردن وارد میکرد درد گرفته بود.
درک نمیکرد اون هرزه چرا انقدر تقلا میکنه مگه خودش برای پول و بدهیش بدنش رو به چانیول نفروخته بود ،مگه بکهیون خودش رو نفروخته بود تا بعدا راحت با هرزش وقت بگذرونه ؟!
-بسه لعنتی چرا انقدر تکون میخوری
با حرص غریدو بکهیون با چشم های ترسیده بهش خیره شده بود ،پسر بیچاره ترسیده بود اونم خیلی زیاد اما چانیول اهمیت نمیداد چرا باید از آدم بده بودن متنفر میبود وقتی آدمی که روبروش بود صد برابر از خودش بدتر و کثیف تر بود.
بکهیون رو به شکم چرخوند و به پشت مبل تکیه داد.
-تو یه عوضی ای حتی از منم عوضی تری حین باز کردن کمربندش غرید بکهیون تقلا میکرد تا خودش رو از مبل فاصله بده
-ولم کن ...چانیول ولم کن
بکهیون ملتمسانه ازش میخواست تا ولش کنه
-اه خدای من توی هرزه چرا انقدر دست و پا میزنی
کرواتش رو از دور گردنش باز کرد و همونجور که با تکیه دادن بدنش به بکهیون اون رو به مبل پرس میکرد دهن کوفتی و لب های خوشگلش رو با کرواتش بست.

Trust Me 🌻Where stories live. Discover now