S2 Part 10

258 71 0
                                    


بکهیون حس عجیبی داشت انگار که توی یه جای غریبه باشه البته که حسش هم کاملا توضیح وضعیتش بود.بکهیون برای اولین بار بود که داشت همچین شرایطی رو تجربه میکرد. حالا که فکر میکرد اگه تجربه هاش با چانیول نبود میتونست بره و توی یکی از معبد های تبت زندگی کنه سطح تفریحات زندگیش با اونها تفاوتی نداشت و اونا حتی این مزیت رو داشتن که هوای پاک کوهستان رو تنفس کنن وبرای آرامش روح و روانشون وقت بذارن ،خبری هم از نودل های شور آماده و غذاهای چرب و بی کیفیت نبود.
با خوردن کسی که کنارش بود بهش به خودش اومد و فهمید که مثل یه مجسمه وسط یه مشت رقصنده خیس از عرق ایستاده پس خودش هم شروع به حرکت همراه با ریتم اعتیاد آور آهنگ کرد.به طور معجزه آسایی بکهیون رقصیدن رو بلد بود به خاطر یکی از نمایش های دوره راهنماییش یه سری رقص بعنوان رقصنده مکمل یاد گرفته بود.نقش خاصی نبود در واقع یه جورایی سیاهی لشکر بود ، سیاهی لشکر زیبایی که بخاطر حضورش روی صحنه نمایششون بین چندین مدرسه چشم گیر بود. به حرکت کردن ادامه داد جوری که انگار کسی ا‌طرافش نیست و فقط و فقط خودش توی یه دنیای اختصاصی زندگی میکنه اما وقتی عطر زنونه ای زیادی نزدیک به خودش احساس کرد فهمید این توهم مسخره هیچ وقت به حقیقت تبدیل نمیشه ،هیچوقت قرار نیست برای خودت یه دنیای ساکت داشته باشی جایی که هیچ مزاحمی نیست جایی که بی هیچ قضاوت و نگاه ملامت گری برای خودت زندگی کنی ،سمت دختر که سعی داشت با لبخند خودش رو بهش بچسبونه چرخید.
دختر تقریبا هم قد خودش به نظر میرسید.کت چرم و یه تاپ پر زرق و برق پوشیده بود و یه جورایی خوشگل بود از اون خوشگلایی که بکهیون ازشون خوشش میومد اونایی که نه خیلی کیوت بودن و نه سکسی و کشنده اما خیلی زیبا بودن ، دختر روبروش موهای قهوه ای بلندی داشت که مثل حریر فاخری دور صورتش رو گرفته بودن و چیزی که بکهیون مطمئن بود این بود که دختری با این سطح از زیبایی میتونست خیلی راحت توجه هرکسی رو جلب کنه پس چرا داشت روی بک تلاش میکرد ؟!
اما مگه مهم بود بکهیون فقط میخواست یکم وقت بگذرونه بدن دختر به خوبی با ریتم آهنگ تکون میخورد و به بکهیون یادآوری میکرد تا با ریتم اون هماهنگ بشه.
خب هیچ چیزی این وسط بد نبود بکهیون تصمیم گرفته بود امشب شانسش رو امتحان کنه اگه قرار بود یه استریت باشه و بیخیال تمام تلاش های چانیول بشه اینجا بهترین امکان رو بهش میداد تا بتونه یه دختر پیدا کنه که باهاش وقت بگذرونه و اگه یکیشون خودش زحمت بکهیون رو کم کرده بود بشدت ازش استقبال میکرد چقدرم خوب که به استایلی که بکهیون همیشه تو ذهنش داشت نزدیک بود.
دختر با گرفتن یقه کت بکهیون خودش رو بهش نزدیک تر کرد و وقتی مخالفتی از بکهیون ندید یه لبخند دلبرانه بهش تحویل داد.جوری که دختر خودش رو بهش میمالید و سینه لخت بکهیون رو از بین یقه پیراهن ساتنش لمس میکرد بهش میفهموند زحمت زیادی واسه تلاشش لازم نداره و میتونه خیلی راحت دارتش رو به هدف بکوبه.
-تا حالا این اطراف ندیده بودمت اوپا.
دختر درحالی که خودش رو خیلی نزدیک بکهیون نگه داشته بود گفت و به پسر مو قرمز خیره شد.
اوپا ؟! اونا کی انقدر بهم نزدیک و صمیمی شده بودن که دختر اوپا صداش کنه ؟
بکهیون پوزخندی به افکار مسخرش زد اینجا یه کلاب لعنتی بود و بیشتر جای خوش گذرونی بود نه مبادی اداب بودن.بکهیون به چشم های سیاه و آرایش شده دختر خیره شد ،به طرز رقت انگیزی استعدادی توی لاس زدن نداشت در واقع هیچوقت براش تلاش نکرده بود با مورد روبروش سه تا دختر توی زندگیش بودن که هر سه تا خودشون جلو اومده بودن و واقعا نمیدونست منظور دختره چیه و انتظار چه جوابی رو داره پس صادقانه جواب داد.
-دفعه اولمه که میام اینجا
دختر دلبرانه خندید
-پس واسه همینه که ندیده بودمت ،محاله همچین پسر جذابی رو ندیده باشم ،تو واسه اینکه دیده نشی زیادی جذابی
بکهیون نمیدونست اینا یه تعریف روتینه که باید نادیدش بگیره یا واقعا دختره اینجوری راجع بهش فکر کرده اما لبخندی زد و اجازه داد انگشت هاش موهایی که روی صورت دختر چسبیده بودن رو عقب بزنه اگه یه چیز از اون دراماها و فیلم های مزخرفی که سومین مجبورش میکرد باهاش ببینه یاد گرفته بود این بود که دخترا از توجه خوششون میاد پس دستش رو دور کمر فوق العاده باریک دختر حلقه کرد و اون رو به خودش نزدیک تر کرد البته اگه امکانش وجود داشت.
-شاید از بدشانسیم بوده که تا حالا هم دیگه رو ندیده بودیم.
دختر با لبخند گفت و بکهیون جواب داد.
-هنوزم دیر نشده ما همین الان همو دیدیم.
دختر خیلی آروم خودش رو به پایین تنه بکهیون مالید و لبخند پر شیطنتی زد.
-حق با تو اوپا ،هیچوقت واسه پیدا کردن کسی مثل تو دیر نیست.
با تند شدن ریتم اهنگ دختر کمی خودش رو از بکهیون فاصله داد و دست پسر رو توی دستش گرفت.
-نظرت چیه یکم باهم برقصیم ،بعدش میتونیم باهم بریم بیرون.

Trust Me 🌻Where stories live. Discover now