Smile

144 26 4
                                    

✒️Ad.ackerman
𝐒𝐮𝐟𝐟𝐞𝐫𝐢𝐧𝐠 𝐢𝐬 𝐞𝐧𝐨𝐮𝐠𝐡
Part40 :

ال فور وان کنار میدوریا ایستاد، بدن نحیف پسرک را بہ پھلویش چسباند و دستی بہ بازویش کشید.

_ال فور وان: میتونی اینجا رو خونہ ی خودت بدونی. فردا دکتر میاد برای دیدنت.
_میدوریا: دکتر؟!
_ال فور وان: بلہ، دوست عزیز من.
_شیگاراکی: سنسہ... ولی ما نیازی بہ این جوجہ ی بی کوسہ نداریم. اگہ میخوای عضو جدید بگیری، برو دنبال یکی کہ بہ درد بخورہ!

میدوریا با احساس سرافکندگی و غم، سرش را پایین می اندازد و با بغض سعی میکند اشک ھایش را پشت سد پلک ھایش نگہ دارد. مھم نیست کجا میرفت، ھمیشہ و ھمہ جا، ھمہ او را بہ عنوان "بی کوسہ ی بہ درد نخور" میشناختند. ال فور وان خندہ ای در گلو میکند و سری بہ نشانہ ی تاسف تکان میدھد.

_ال فور وان: تومورا تومورا تومورا! ھنوز انقدر بزرگ نشدی کہ پتانسیل درون این پسر رو ببینی. من میبینم کہ اون میتونہ چیکار بکنہ... از طرفی، "بی کوسہ" موندنش خیلی طول نمیکشہ.

میدوریا نگاھش را از زمین گرفت، سرش را بالا برد و با نور امیدی در چشمانش بہ مرد و صورتی کہ تقریبا چیزی از آن باقی نماندہ بود، نگاہ کرد.

_ال فور وان: من دیگہ میرم... شما ھم بھترہ ھوای عضو جدید رو داشتہ باشین و یکم بیشتر باھاش آشنا بشین.

ال فور وان با قدم ھای بلندی از در ساختمان خارج شد و تنھا چیزی کہ از رفتنش بجا گذاشت، صدای قفل شدن کلید در بود. میدوریا انگشتانش را بہ ھم قفل کرد و بہ زمین خیرہ شد تا فشار نگاہ بقیہ را کمتر احساس کند. توآیس، سکوت را در ھم شکست و بہ سمت پسرک جھید و دستانش را گرفت.

_توآیس: انقدر غریبی نکن میدوریا۔کون!... میتونم ایزوکو صدات کنم؟
_میدوریا: آ... آرہ... حتما

توآیس از پشت ماسک سیاہ و سفیدش، لبخندی رنگین تحویل پسر داد و ھمین موضوع کمی بہ میدوریا آرامش داد. حس میکرد شاید توآیس با بقیہ کمی متفاوت و عادی تر باشد، کسی کہ بتواند با او گرم بگیرد.
جایی دیگر، دور تر از مخفیگاہ لیگ تبھکاران، ال فور وان از میان استوانہ ھایی کہ موجودات عجیب و غریبی را در مایع سبز و زردی حفظ کردہ بود، گذشت. مقابل آخرین استوانہ ایستاد و از پایین، طولش را از نظر گذراند کہ صدای آشنایی از پشت صندلی مقابل مانیتورھای روی دیوار بلند شد. صدایی کہ تنھا میتوانست متعلق بہ یک نفر باشد. ھمراہ ھمیشگی ال فور وان، دکتر اوجیکو.

_اوجیکو: اوضاع چطور پیش رفت ال فور وان؟
_ال فور وان: طبق نقشہ... درست مثل ھمیشہ.
_اوجیکو: خب پس اون پسر قبول کرد! چہ عالی! حالا دیگہ نمونہ ی نازنینم جور شد.
_ال فور وان: حتی اگہ قبول ھم نمیکرد، ممکن نبود از دستش بدم. نگہ داشتن یہ بچہ ی بی کوسہ، برای من کاری ندارہ.

نیشخندی شرورانہ بر لب ھایش می نشیند و پشت سرش صدای خندہ ھای اوجیکو، آزمایشگاہ مخفی آنھا را در بر میگیرد.

سرنوشتی بی رحم، آرام و بی صدا، پاورچین پاورچین بہ پسری بی دفاع نزدیک میشود.
 
 

____________________________________________

:)

Suffering is Enough Where stories live. Discover now