Izuku

227 41 37
                                    

✒️Ad.ackerman
𝐒𝐮𝐟𝐟𝐞𝐫𝐢𝐧𝐠 𝐢𝐬 𝐞𝐧𝐨𝐮𝐠𝐡
Part27 :


کم کم داشت ھوشیاریش رو بدست میورد. از پشت پلک ھای بستش، روشنایی نوری رو احساس کرد. بہ محض بازکردن چشم ھاش از این کار پشیمون شد. نور پروژکتور بزرگی کہ درست جلوی چشم ھاش قد علم کردہ بود، بہ شدت کور کنندہ بود.
خواست دست ھاش رو سپر چشم ھاش کنہ اما با حس کردن حصار فلزی کہ اون ھا رو فرا گرفتہ بود، بہ خودش اومد. روی صندلی نشستہ بود و دستاش داخل دستہ ھای فلزی عجیبی کہ بیشتر بہ لولہ شباھت داشت، محصور شدہ بود.
فریادی کہ از اعماق وجودش بیرون اومد، پشت دھن بند فلزی خفہ شد. میخواست بفھمہ کجاست و اطرافش چخبرہ اما ھربار با نور شدیدی کہ چشم ھاش رو از ھم میدرید، دوبارہ پلک ھاش رو میبست.
بین غل و زنجیری کہ مثل پیچک دورش کردہ بودن، شروع بہ تقلا کرد کہ صدایی توی گوشش پیچید.

_آکاگورو: اینجارو باش! قھرمانمون بلاخرہ بیدار شدہ؟ فکر نمیکنی یہ روز برای خوابیدنت زیادی بود؟... ولی خب... درست بہ موقع بیدار شدی!
_میدوریا: کاچان!
_آکاگورو: خفہ شو آشغال!

باکوگو چیزی نمیدید ولی با شنیدن صدای نالہ ھای دردمند میدوریا، فریاد ھای تو گلویی سر داد و بدنش رو روی صندلی عقب جلو کرد. میخواست ھرطور شدہ آکاگورو رو با دستای خودش تیکہ پارہ کنہ.

_آکاگورو: چشم ھاش رو ببند و اون پروژکتور رو بردار.
_چشم قربان.
_آکاگورو: خیلی خب! ھمہ چیز برای نمایش بزرگ آمادس! زودباش شروع کن.
_چشم رئیس... دوربین آمادس و تا سہ ثانیہ ی دیگہ میریم روی پخش جھانی... سہ، دو، یک!

شبکہ ھای ماھوارہ ای، رادیویی، تلویزیونی، اینترنت و تمام راہ ھای ارتباطی سراسر جھان ناگھان دچار اختلال جھانی شد. یک ثانیہ بعد، تصویری کہ تمام شبکات ارتباطی پخش میکردن، تصویر W سرخ رنگی بود توی صفحہ ی سیاہ جا خوش کرد بود.

_آکاگورو: مردم سراسر جھان! امروز من، "ویگر" قرارہ بزرگترین نمایش دنیا رو بھتون ارائہ بدم، داستانی کہ با خون... پایان پیدا میکنہ... جایی نرید چون یہ سورپرایز بزرگ براتون دارم!

علامت W محو شد و تمام مردم تونستن باکوگویی کہ اسیر آھن ھای سرد بود و برای آزاد کردن خودش تقلا میکرد رو ببینن.
ماسارو و ماتسوکی با دیدن پسرشون، ترس و وحشت تمام وجودشون رو فرا گرفت. ماتسوکی درحالی کہ ناخودآگاہ اشک از چشم ھاش سرآزیر میشد، از ترس بہ پیرھن ماسارو چنگ انداخت.

_ماتسوکی: کاتسوکی... پسرم!

قھرمان ھا و پلیس ھا بیشتر بہ تکاپو افتادن و بہ روند انجام عملیات مخفیشون، سرعت بخشیدن.

_آکاگورو: بذارین از ھمتون یہ سوال بپرسم! قھرمان کیہ؟ کسی کہ قوی باشہ؟ کسی کہ مثلا کار درست رو انجام بدہ؟ این پسر، شاگرد رشتہ ی قھرمانی یو۔ای... باکوگو کاتسوکیہ. میخواد قھرمان بشہ! ولی باید بگم لیاقت قھرمان شدن رو ندارہ!

Suffering is Enough Where stories live. Discover now