جانگکوک خاکستر سیگارشو روی زمین خالی کرد و ادامه داد:
-تو استخدام شدی...وی!
با دیدن سکوت تهیونگ کلافه شد و خودش شروع کرد:
-ساعت پنج تا یازده شب....ساعت کاریته...فردا وقتی اومدی لباساتو میپوشی و فورا مشغول میشی... اینجا همیشه حق با مشتریه ... هرکاری غیر از سکس بخوان براشون انجام میدی؛ فهمیدی؟
-بله آقا...
-سوالی نداری؟
-نه آقا...
-میتونی بری...وی!
.
.
.نمیتونست خودشو درک کنه...چرا اون کارو کرده بود؟ اون استریپر شده بود؟ فقط به خاطر یه کنجکاوی مسخره و یه حس نامفهوم؟ حالا فردا باید چیکار میکرد؟ اگه کسی بهش تعرض میکرد چی؟ اگه نتونه انتظاراتشونو برآورده کنه چی؟ اصلا چرا با همچین آدم خطرناکی که ازش سالها بزرگتره درافتاده بود؟
.
.
.هفتهای گذشت و تهیونگ موفق به دیدن جانگکوک توی بار نمیشد از هر کسی هم که میپرسید میگفتن که رئیسشون درگیر مسائل خانوادگیشه. درحالیکه به سمت بار میرفت به خودش برای وارد شدن به این بازی لعنت میفرستاد چون حالا رقصیدن تو اون بار لعنتی اونم بدون حضور مرد خیلی کسل کننده بود. تنها دلیلی که تهیونگو مجاب میکرد اونجا کار کنه اون مرد بود که تهیونگ موفق نشده بود در طول هفتهی اول کارش ببینه.
وقتی به بار رسید با نگاه های عجیب بقیه مواجه شد و خودشم علتش رو نمیدونست. شاید تهیونگ برای استریپر بودن زیادی شیک بود. میخواست به اتاق استریپرا بره و آماده شه که صدای مردی که جانگکوک اونو سونگ صدا زده بود توجهشو جلب کرد.
-هی پسر! رئیس گفتن به محض رسیدنت به اتاقشون بری!
بدن تهیونگ به محض شنیدن کلمهی رئیس لرزی گرفت...بالاخره اومده بود! حالا چرا اینقدر استرس داشت؟! چرا قلبش محکم میزد؟
-عه ؟ مگه اومد ؟ اتاق رئیست کجاست؟
-ولی اون حالا رئیس تو هم هست!
-باااشه اتاق رئیسمون کجاست؟
-طبقه بالا انتهای راهرو سمت چپ...
تهیونگ نمیدونست چرا ولی هروقت میخواست با اون مرد عجیب و مرموز ملاقات کنه قلبش توی سینش بیقراری میکرد و بیرحمانه خودشو به درو دیوار قفسهی سینش میکوبید.
مضطربانه خودشو به در اتاق رسوند ولی مکالمهای که در جریان بود و تهیونگ به خوبی میشنید مانع در زدنش شد .
-لوسیا برو کارتو بکن و انقد سر به سرم نزار مگه نمیدونی امروز سرم شلوغه؟
جانگکوک با جدیت خطاب به دختری که صدای گریه هاش از پشت در هم به گوش میرسید گفت.
YOU ARE READING
I wanna be your slut! (Kookv)
Fanfictionوقتی عشق یه مرد متأهل تهیونگو به مسیر خطرناکی میبره... 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 بخشی از داستان: -جدیدا خیلی از اون بار خوشت اومده.... کدوم یکی از استریپراش چشتو گرفته؟ -ته...حق با یونگیه.... این همه جا! اگه امروز بریم سومین بارمون میشه...