سورپرایزززز !! ین دفعه هم بیخیال شرط وت...خودتونو عشقه...فقط یادتون نره بهم توجه کنین :)))
.
.
.
کاور 💔😑🤏
.
.
.
بدنم هنوز به خاطر ارگاسم شدیدی که تجربه کرده بودم اسپاسم داشت و وقتی دید حتی نمیتونم درست نفس بکشم سرعتشو آرومتر کرد و تو گوشم زمزمه کرد:-عاشق اینم که ببینم اینجوری پسر خوبی میشی..
بدنم چندباره از هیجان لرزید و با صدایی که از ناله هام خفه مانند شده بود حرف زدم:
-جانگکوک...
بالاخره جرئت کردمو اسمشو صدا زدم و بلند خندید. ولی یه چیزی این وسط اشتباهه .. حس میکنم اون هنوز ارضا نشده. حتما به خاطر اینه که زیادی ملاحظمو کرده و آروم پیش رفته...بخوبی یادمه که یه بار گفت وانیلا حوصلشو سر میبره....چشمم به پایین تنش افتاد هنوز سخت بود درست حدس زدم.
-خوبی کوچولو؟ چطور بود؟ تونستم خاطرهی بدتو جبران کنم ؟
از اینکه مستقیما به اون اتفاق اشاره کرد خوشم نیومد آخه محض رضای خدا...من داشتم سعی میکردم فراموش کنم باهام چیکار کرده... سکوت کردمو سرمو پایین انداختم ولی بعد ترجیح دادم بحثو عوض کنم.
-تو ...تو چیز نشدی...
خندید و متوجه ی منظورم شد...
-نمیخواد....نیازی نیست...همین الانشم نمیتونی خودتو تکون بدی... بعدا که حرفه ای تر شدی از پسم برمیای!
حق با اون بود...ماهیچههام دچار گرفتگی شدید شده بودن و پایین تنمو احساس نمیکردم ولی چطور میتونستم از خوشحالیش بگذرم؟ چطور میتونستم بیخیال دردش بشم؟ امکان نداره بزارم درد بکشه!
من این مرد و دوست دارم و واقعا اعتراف سختیه چون هنوز دلیل واقعیشو نفهمیدم!
-میتونم از دستام و دهنم استفاده کنم...
-گفتم نه! نمیخوام تجربه ی اولتو خراب کنم...
آروم گفت و بعد از برداشتن دستمال شکم و عضومو پاک کرد که به دلیل حساس بودنم هیسی کشیدم و بدنم پرشی کرد که بازم باعث خندش شد.
دستشو کنار زدم...الان نوبت من بود...من کیم تهیونگم! مردی رو دوست دارم که باعث شد وحشتناک ترین اتفاق زندگیم برام بیوفته....من کیم تهیونگم و مردی رو دوست دارم که باعث شد شیرین ترین اتفاق زندگیمم تجربه کنم...هنوز نمیدونم چی میشه...من حتی نمیدونم اون دقیقا چی کار میکنه تنها چیزی که میدونم اینه که دلم براش لرزیده و این اصلا دست خودم نیست...
با هر سختی ای که شده از جام بلند شدم و نالهای از درد سر دادم ولی اونو روی تخت هل دادم خودم روی رونای پرش نشستم.
-من میخوام ادامه بدیم....
-اوه!
با تعجب گفت و لباش غنچه شد پس روش خم شدم تا محکم ببوسمشون.
YOU ARE READING
I wanna be your slut! (Kookv)
Fanfictionوقتی عشق یه مرد متأهل تهیونگو به مسیر خطرناکی میبره... 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 بخشی از داستان: -جدیدا خیلی از اون بار خوشت اومده.... کدوم یکی از استریپراش چشتو گرفته؟ -ته...حق با یونگیه.... این همه جا! اگه امروز بریم سومین بارمون میشه...