این قسمتم تقدیم به همتون که منتظر بودین ولی ولی ولی اگه ببینم روضه ی سکوت گرفتین خدااا شاهده دیگه هیچی هیچی هیچیییی براتون نمینویسمممم... حالشو ببرید و مثل آدم کامنت بزارین😂💓
.
.
.- مثلاً بهم بگو...الان دلت چی میخواد؟
-دوست دارم صاحب تنت شم خوشگله... تو دلت چی میخواد؟
-اینکه صاحب تنم شی همین الان!
Taehyung's pov
هیچی نمیگفتیم و گذاشتیم نگاهمون اون لحظه حرف بزنه. به لبای خوش حالتش که طبق معمول با کمی بالم صورتی خوشمزه تر به نظر میرسیدن خیره شدم و به شدت دلم میخواست همین الان منو محکم ببوسه. من گرممه یا دمای اتاق بالاست؟ چرا باید از همین الان گر بگیرم؟
-مطمئنی عروسک؟
ازم پرسید ولی من حتی نیاز به فکر کردنم نداشتم پس سرمو بالا و پایین کردم و بهش نشون دادم که مطمئنم.
-نمیترسی ازش؟
- نه ! چ.چرا باید ب.بترسم؟
به جواب مرددم خندید و با بالا انداختن ابروهاش دستور داد:
-باشه! پس لباساتو درار...
با بیخیال ترین حالت ممکن به من دستور داد... جوری جملرو بیان کرد که انگار کار همیشمونه و خودش به طرف در رفت تا اونو قفل کنه. دلم نمیخواست پشیمون شه پس از حس ترسی که به خاطر اون تعرض لعنتی تو همهی وجودم بود چیزی نگفتم... قضیه راجع به یه فیکشن یا یه رمان کوفتی نبود پس خودم سریع دست به کار شدم تا اونم مجاب شه انجامش بده. لباسمو شلوارمو به سرعت از تنم خارج کردم و روی زمین انداختم.
-خودت لباساتو در نمیاری؟
ازش پرسیدم چون بخشی از وجودم میخواست اونو لخت ببینه. فکر دیدن عضلههای سفت و محکمش داشت دیوونم میکرد...بعد از مطمئن شدن از قفل شدن در به سمتم اومد و گفت:
-عجول نباش بنفش کوچولو... ما خیلی با هم کار داریم...
دستشو پشت سرم برد...بازم اون حرکت لعنتی که دیوونم میکنه... موهامو به هم میریخت و درحالیکه با چشمای تیز و مشکیش بهم زل زده بود پوست سرو گردنمو نوازش میکرد... حرارتی که این حرکت تو بدنم ایجاد میکنه دیوونه کنندس!
-میخوام آروم باشم... میدونی که فقط با تو میتونم این رفتار و داشته باشم... وقتی بقیرو به فاک میدم دوست دارم زیرم نابود شن...دستامو رو گلوشون میزارم و تا وقتی صورتشون کبود شه کارمو ادامه میدم... ولی تو برام فرق داری... نمیخوام آسیب ببینی... میخوام بهت لذت بدم و خودم ازش لذت ببرم...
اون هیچ ایدهای نداشت که با همین حرفاش ضربان قلبمو بالاتر برد. طولی نکشید که جلو اومد و با دستش که پشت سرم قرار گرفته بود سرمو به صورتش نزدیک کرد. لبای گرم و بازشو جوری با آرامش روی لبام کشید انگار که میتونست اضطراب و هیجان رو توی وجودم ببینه. بوسههای با حوصله و صدا دارش و حرکت دستاش از همین حالا دیوونم کرده بود. لباشو آروم ازم جدا کرد و بازم بهم خیره شد انگار میخواست ببینه داره چه بلایی سرم میاره پس لبخند رضایتی زد و پایین تر رفت. لباشو روی گردنم ترقوم و سینم میکشید و با آروم ترین و زجرآورترین ریتم ممکن میبوسید.
YOU ARE READING
I wanna be your slut! (Kookv)
Fanfictionوقتی عشق یه مرد متأهل تهیونگو به مسیر خطرناکی میبره... 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 بخشی از داستان: -جدیدا خیلی از اون بار خوشت اومده.... کدوم یکی از استریپراش چشتو گرفته؟ -ته...حق با یونگیه.... این همه جا! اگه امروز بریم سومین بارمون میشه...