part 1(آیینه‌ی سیاه)

4.6K 473 156
                                    

Author's pov

کلاسهای امروز دانشگاهش تموم شده بودن ... با خوشحالی غیرقابل وصفی به طرف دوستاش رفت ولی با شنیدن صدای زنگ گوشیش متوقف شد.

-هی سارا...

-ته... بیبی...تو رو می‌خوام.... همین الان...

از لحن کشدار دوست دختر سه روزش میتونست بفهمه که مست کرده...تهیونگ اهل روابط بلند مدت و پایدار نبود...طولانی ترین رابطه‌ای که داشت حتی دو هفته ی کامل طول نکشیده بود....اون بعد از رفتن پدر و مادرش به تورنتو تنها مونده بود و با پولایی که براش به جا گذاشته بودن میتونست تا صدها سال دیگه هرزه‌هارو بدون کوچکترین مشکلی به خونش بیاره!

اصلا حوصله ی دوست دختر هرزشو نداشت پس با تندی جواب داد

-بیخیال سارا...خودتو با یه چیزی دستمالی کن!

-دلم تو رو میخواد ته....

-ولی من دلم تو رو نمی‌خواد ... راستی میتونی از عکسمم واسه کارت استفاده کنی مطمئن باش که به ت*خمم نیست!

گفت و گوشی رو قطع کرد... با دیدن دوستاش به طرفشون دوید و با لبخندی که تا بناگوشش باز شده بود پرسید:

-هی بچه‌ها! امروز بریم همون باره؟

-هی کیم تهیونگ! هرروز موهات یه رنگ جدیده...تا دیروز آبی بود حالا بنفش شده... دانشگاهه مهمونی که نیومدی!

-خفه شو یونگی از قهوه‌ای عنی کله‌ی تو که خیلی بهتره!

پسر موبلوند چشماشو چرخوند. وارد بحث شد و خطاب به اون دو گفت:

-بس کنین! باز عین سگ و گربه به جون هم افتادین!

-من فقط گفتم میاین بریم بار یا نه؟ اون شروعش کرد!

پسر با بیحالی نگاه مشکوکی به تهیونگ انداخت:

-جدیدا خیلی از اون بار خوشت اومده.... کدوم یکی از استریپراش چشتو گرفته؟

-ته‌...حق با یونگیه.... این همه جا! اگه امروز بریم سومین بارمون میشه...از طرف دیگه اصلا راجع به اون بار چیزای خوبی نمیگن...میگن رفتن به اونجا خطرناکه....منم وقتی میرم حس بدی دارم...صاحبشم خیلی آدم عجیبیه! سی و هشت سالشه و زن و بچه داره ولی میگن با همه‌ی استریپرای اونجا خوابیده!

یونگی با بی‌خیالی خطاب به جیمین گفت:

-ولی اون هاته!

-اون‌‌‌ فقط یه آشغال هرزس!

ولی کیم تهیونگ توجهی به گفت و گوی اون دو نفر یا حتی ادامش نداشت...ذهنش درگیر چیز عجیب تری بود....یعنی اون مرد عجیب و مشکی پوش شانزده سال ازشون بزرگ تر بود؟

-خدا لعنتش کنه اصلا بهش نمیاد...

ناخودآگاه جملرو به زبون آورد ولی توجه جیمین و یونگی رو به خودش جلب کرد.

I wanna be your slut! (Kookv)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora