.بیهوا رفتنش دلیل نگاههای خشمگین مرد بود...آب دهانش و قورت داد و با حفظ آرامش به طرف مردی رفت که طبق معمول توی ست کت و شلوار و دست کشای چرم مشکیش خیره کننده و گرون به نظر میرسید و مشغول نوشیدن شرابش بود.
-اینجا چه غلطی میکنی؟
بیمقدمه پرسید و به صورت مضطرب تهیونگ خیره شد.
-دلم برات تنگ شده بود... بازم داری ازم دوری میکنی...دلیلشو نمیدونم...
-چرا فکر کردی اونقدری مهمی که من بیست و چهار ساعت روز و بهت فکر کنم؟! چرا فکر نمیکنی شاید یه کار فاکی دارم که از صدتا مثل تو مهم تره برام همم؟
دیگه باهات چیکار کنم تا انقد سرکش نباشی و بیاجازه بیرون نیای؟تهیونگ چیزی نمیگفت فقط با چشمای براق که علتش گریه هاش بودن به مرد بیرحم رو به روش خیره شده بود تا اینکه کسی اسمشو صدا زد....
-ته!
جیمین و یونگی متعجب به تهیونگی خیره شده بودن که تو فاصله ی چند سانتیمتری جانگکوک قرار داشت. اونا احساس ناامنی میکردن ولی حس وفاداری و علاقه به دوستشون باعث شد جرئت به خرج بدن و جلو برن...
-تهیونگ! تو اینجا چه غلطی میکنی؟
تهیونگ با دستپاچگی مقابل چشمای متعجبشون جواب داد:
-توضیح میدم بچه ها آروم باشین...
-چه توضیح فاکی ای داری که بدی ؟ هیچ متوجه هستی که چند ماهه بی خبر غیب شدی و به دوستات هیچ خبر لعنتی ای از خودت ندادی؟ الآنم که اینجا پیدات کردیم! کنار این آقا...
جانگکوک زبونشو تو لپش چرخوند و با لحن سرگرم کنندهای گفت:
- ولی من باباییشم!
-آقا !
تهیونگ عاجزانه از شرم نالید. اون اصلا دوست نداشت که دوستای صمیمیش این وجه از شخصیتشو ببینن.
جیمین برخلاف جثهی ریزش از خودش شجاعت نشون داد و به طرف جئون رفت و با کف دستاش به سینهی مرد کوبید و سعی در هل دادنش داد ولی موفق نشد و مرد حتی تکون کوچیکی نخورد.
-باهاش چیکار کردی عوضی؟ هان؟؟
جانگکوک نیشخند صداداری زد و دستشو روی موهای پسر موطلایی به حرکت دروورد.
-اوخی! تهیونگ اسم این جوجه طلایی چیه؟ خوب چیزیه!
-اسمم به تو هیچ ربطی نداره مرتیکه!
جیمین با خشمگینانه به مرد توپید.
-جوش نزن کوچولو!
-من کوچولو نیستم!
جانگکوک که کل فضایی که پسرک موطلایی ایجاد کرده بود و سرگرم کننده میدید دستشو بلند کرد و با لودگی گفت:
VOUS LISEZ
I wanna be your slut! (Kookv)
Fanfictionوقتی عشق یه مرد متأهل تهیونگو به مسیر خطرناکی میبره... 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 بخشی از داستان: -جدیدا خیلی از اون بار خوشت اومده.... کدوم یکی از استریپراش چشتو گرفته؟ -ته...حق با یونگیه.... این همه جا! اگه امروز بریم سومین بارمون میشه...