part 5(سرما)

2.7K 361 96
                                    

وقتی چشماشو باز کرد خوشحال بود ..‌. کاملا خوشحال بود که اون فقط یه کابوس بوده و حقیقت نداشته ولی وقتی خودشو توی اتاقی غیر از اتاق خودش پیدا کرد متوجه مشکوک بودن قضیه شد و وقتی خواست از روی تخت پاشه درد توی تنش بهش فهموند که همه چی واقعی بوده و زندگی خیلی بی‌رحم تر از این حرفاست....

به سختی نشست و بلند و از ته دل داد زد:

-عوضیااااا !!! حالمو به هم میزنینننن!! شما همه یه مشت عوضی هستینننن! اون رئیس فاکرتونم از همتون عوضی ترههههه!!! خدا لعنتتون کنههه!

بعد از ده دقیقه داد زدن بالاخره کلیدی توی در اتاق چرخید و ممنوعه ترین آدم زندگی تهیونگ از در وارد شد.طبق معمول موهای مشکی و لختش و با کش کوچیکی از پشت بسته بود...کت اسپرت چرمی به تن داشت و عصبی و کلافه به نظر میومد و می‌خندید.

-چی شده وی؟ دلت برام تنگ شد عزیزم؟

تهیونگ با صدای بلندی داد زد:

-حالم ازت به هم میخوره! دیگه نمی‌خوام برات کار کنم! چون الان به لطف تو دیگه حالم از خودمم به هم میخوره!!

جانگکوک به مسخره ترین حالت ممکن دستشو رو قلبش فشار داد و با چشمای بسته گفت:

-شتتتت! وی! حرفات عمیقاً رو قلبم تاثیر گذاشت!

-مگه تو قلبم داری عوضی؟

-نه ولی خیلی دلم میخواد قلب تو رو داشته باشم...اونم درست وقتی که از سینت با دستای خودم بیرون کشیدمش زیبارو...

-تو چندش آوری!

جانگکوک محکم کف دستاش و به هم کوبید و چهرش حالت جدی گرفت.

-خب خب حرفای قشنگ قشنگ دیگه بسه! اینو بهت بگم که تو با وجود چیزایی که دیدی و اتفاقایی که افتاد دیگه حق از اینجا رفتنو نداری! من احمق نیستم!

ترس و ناامیدی به همه‌ی وجود تهیونگ رخنه کرده بود و نمیدونست باید چه واکنشی نشون بده. حالا که احساس ناامنی کل وجودشو گرفته بود باید به زندگی عادیش برمیگشت ولی خوش خیال بود که فکر میکرد ممکنه...

-یعنی چی؟

-یعنی جات همینجاست دیگه عروسک!..

و جمله‌ی جانگکوک تیر خلاص تهیونگ شد.

-خفه شو عوضی!! خفه شو!! گفتم که نمی‌خوام دیگه بمونم!

-اره گفتی ولی زر زدی و کیه که اهمیت بده عزیزم؟ می‌دونی من الان حالم خوب نیست و حسابی خمارم ... تو هم که تو رابطت با اون دیکهد سیاهپوست نتونستی دووم بیاری و از حال رفتی... به هر حال انقدر ادا درنیار چون آخرش تونستی خودتو به موش مردگی بزنی و قسر در بری ! منم مجبور شدم یکی دیگرو بفرستم تا کمر اون لعنتی رو خالی کنه... می‌دونی پسر این سیاهپوستا واقعا یه چیزی دارنا...

I wanna be your slut! (Kookv)Where stories live. Discover now