••༄last warning༄••

2.5K 353 461
                                    

برای چند ثانیه... من اون گرما رو حس کردم؛ فقط برای چند ثانیه! و برای یک عمر گرم شدم.
برای چند ثانیه بود ولی انگار، از تمام این مدت زندگیم بیشتر دوسش داشتم. من نباید هیچوقت اون گرمارو می‌چشیدم وقتی می‌دونستم بعدش دیگه هیچ راهی نیست که بتونم دوباره به سرما عادت کنم!

.......

هوای قرارگاه دیگه گرمای قبل رو نداشت. سپتامبر نزدیک بود ولی اون سرما با اون سربازهای غریبه اومده بود. سربازهایی که اگه نبودن، شاید حالا فرمانده‌ای هم نبود که جونگکوک بخواد براش عاشقی کنه!

و اون‌ها کم کم اطراف قرارگاه رو پر می‌کردن و بیشتر می‌شدن. این چیزی بود که تهیونگ ازش بیزار بود. دیدن اونها توی خونه‌ی خودش! توی شهرش... توی قرارگاهش... ولی نمی‌تونست دیگه چیزی بگه. نه به خاطر اینکه جونش رو نجات داده بودن! به خاطر اینکه وجود اونها لازم بود وگرنه همه نابود می‌شدن، سئول نابود می‌شد...

سوزش خفیف سینش از فکر بیرونش آورد و با نفس تیزی که گرفت نگاهش رو به نامجون داد.

"ببخشید! کمی می‌سوزه! "

نامجون به پخش کردن اون چیز سبز رنگ روی زخم تهیونگ ادامه داد و اخم مرد رو پررنگ تر کرد.

"این چه کوفتیه؟ شبیه لجنه! "

نامجون خندید و سرش رو تکون داد.

"چون لجنه! "

چشم‌های تهیونگ بدون هیچ حالتی به نامجون خیره موند و با از بین رفتن اخم بین ابروهاش سرش رو کمی کج کرد.

"فرمانده کیم! به خاطر این تعلیقت می‌کنم! "

نامجون باز خندید.

"تحملش کن، یه نوعِ خاصی از لجنه که زخم رو خیلی زود بهبود می‌ده.. "

تهیونگ با اخم باند روی میز رو برداشت و اون چیز بد بو رو از روی سینش پاک کرد و باعث شد چشم‌های نامجون درشت شده روی صورتش بی‌افته.

"این لعنتی رو به تنم نزن! "

"تهیونگ! باید تحملش کنی! "

تهیونگ ولی اصلا دلش نمی‌خواست بوی لجن بده. مخصوصا اینکه اون سرباز اعتیاد عجیبی به بوی تنش پیدا کرده بود! پس با کلافگی بلند شد و بدون اینکه باندش رو ببنده از نامجون دور شد.

"به خاطر تو باید حمام کنم! "

نامجون کف دستش رو به پیشونیش کشید.

"فرمانده نباید به اون زخم فعلا آب بخوره! فرمانده! "

ولی تهیونگ بی توجه بهش می‌رفت و نامجون زیرلب غر می‌زد :

"پسره‌ی لجباز! فقط اون سرباز چشم دکمه‌ای می‌تونه کنترلت کنه! "

تهیونگ دقیقا شنیده بود اون چی گفت ولی درحالی که پشت بهش هنوز هم قدم‌هاش رو متوقف نمی‌کرد بلند پرسید :

𝐓𝐡𝐢𝐫𝐭𝐲 𝐞𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐃𝐞𝐠𝐫𝐞𝐞 𝐂𝐢𝐫𝐜𝐮𝐢𝐭Where stories live. Discover now