***
"اگه بپرسن: چی آدما رو به هم نزدیک می کنه؟ توی ذهن شما چی میاد؟ پول؟ شهوت؟ محبوبیت؟ شاید هم عشق و همدردی؟
جواب من یک نه مطلقه!
همه ی این چیز های پر زرق و برق و قشنگ فقط باعث جنگ و دعوا بین آدما میشن، پول دشمنی میاره و شهوت همیشه با عذاب همراهه. محبوبیت نفرت رو بر می انگیزه و عشق... اصلا درد و رنجی که عشق با خودش میاره نیاز به توضیح داره؟
جالبه که غم و درد، غصه و رنج باعث میشن آدما خیلی راحت به هم نزدیک شن و باهم خو بگیرن. با هم دست دوستی بدن یا حتی یه روزی عاشق شن!
"باب راست" میگه: باید تاریکی ای وجود داشته باشه که بشه روشنایی رو دید و حس کرد.
پس اگه از من بپرسید میگم همه روشنی ها، زیبایی ها و خوبی ها... یه روزی بدجوری تاریک و ترسناک بودن.
شاید امروز وقتی باشه که از خودمون بپرسیم: واقعا خوبی ها از کجا میان؟ اونقدری تحمل داریم که سایه ی نور های زیبا رو هم بپذیریم؟"
بعد از ادا کردن اون جمله، دفتر انشاء رو پایین آورد و نگاه نامطئنی به استادش انداخت. چشم های آقای چو برقی از افتخار زد:
YOU ARE READING
SAVE THE JEON! | KookV ᴼⁿᵍᵒⁱⁿᵍ
Fanfictionنماینده ی همه چیز تموم کلاس و شر ترین پسر مدرسه، سایه ی همو با تیر میزنن. اما مشکل اینجاست که نماینده کراش وحشتناکی روی اون عوضی داره! تا اینکه یه شب... یه ناشناس به نماینده پیام میده... ■ کاپل اصلی: KookV ■ کاپل فرعی: NamMin - Hopemin ■ ژانر: هیجا...