جئون آهسته پتو رو روی تن پسر کشید و همزمان لیوان آب رو روی میز کنار تخت گذاشت.
تهیونگ رو به زحمت تا خونه اش آورده بود و پسر حتی موقع شستن دست های خونیش دوباره زیر گریه زده بود.
- من... من اونو...اما جئون بهش اجازه ی حرف زدن بیشتر نداد و با دقت تنش رو روی تخت خودش خوابوند. رد اشک هنوز هم روی چهره ی رنگ پریده ی تهیونگ برق می زد. تماشای حال تهیونگ باعث می شد با خودش فکر کنه چه قدر از انسانیت دوره که هیچ احساس خاصی نسبت به مرگ یک نفر اون هم درست جلوی چشم هاش نداره!
جئون دوباره از خودش متنفر شده بود، اما می دونست این حس هم دوامی نداره. مدت زیادی بود که هیچ احساسی به زره سفت و محکم خواسته هاش نفوذ نمی کرد.
- آروم باش ایت بوی... تو تنها کسی نیستی که آدم کشتی.تهیونگ با شنیدن اون حرف نالید و به لرز افتاد:
- یعنی... توام... تو...
- یکم بخواب... همه چیز درست میشه! بهم اعتماد کن.
- نه!جئون متوقف شد و خیره به صورت وحشت زده و بی حال ایت بوی منتظر ادامه ی حرف هاش شد:
- دیگه ازم نخواه بهت اعتماد کنم...هرچند این بار صداش بی حال تر بود و کم کم تحلیل می رفت، آرامبخشی که با دو لیوان آب پایین داده بود ذره ذره اثر می کرد. اما تهیونگ نمی دونست که مستحق بستن چشم هاش و فراموش کردنه یا اینکه باید بیدار بمونه و برای کاری که کرده زجر بکشه؟
برای جئون سخت نبود تا حدس بزنه تهیونگ از کدوم دسته است و تا چه حد توی عذاب دادن خودش موفقه!
دست برد و موهای خوش رنگ تهیونگ رو از صورتش کنار زد، حالا دیگه چشم هاش رو بسته بود.
با همون لمس کوتاه عطر موهای پسر که حالا با بوی خون و خاک مخلوط شده بود به مشامش رسید:
- هنوزم خوشگلی و خوبی...تهیونگ دیگه چیزی نمی شنید.
- اما قراره من زندگیت رو نابود کنم نه؟پوزخند تلخی زد و نگاهش را به مژه های پرپشت تهیونگ دوخت:
- متاسفانه این تنها کاریه که خوب بلدم ایت بوی!
از روی تخت بلند شد تا چند ساعتی پسر رو توی عالم خواب تنها بذاره که صدای بلند پیامک اون رو از جا پروند.
- ای لعنتی...به سرعت موبایل رو چنگ زد مبادا تهیونگ رو از خواب بیدار کنه، اما روشن شدن صفحه و نمای نصفه و نیمه ای از پیام "کیم نردبون" باعث شد قلبش از کنجکاوی به تپش بیفته و در لحظه برای انجام کاری که بهش فکر کرده بود تصمیم بگیره.
- ببخش... بخاطر خودته...لب هاش رو به سر تهیونگ چسبوند و بعد از اون زمزمه انگشت شست پسر رو روی صفحه گذاشت.
- عوضی!
جئون زیرلب به نامجون ناسزا گفت و درحالی که جلوی خودش رو می گرفت تا به دراور یا تخت لگد نزنه آدرس خونه اش رو فرستاد.با قدم های سنگین سراغ یخچال رفت تا قبل از رسیدن نامجون چند بطری مشروب و آبجو روی میز و کانتر بچینه که موبایل خودش روی کانتر لرزید.
- امیدوارم خودت باشی...
جین عاشق رها کردنش توی بلاتکلیفی بود و با این کار جئون رو تا مرز جنون می رسوند. از طرفی هر بار که پیام می داد حامل یک خبر بد بود و این فکر باعث شد جئون با کمی اضطراب صفحه ی چتش رو باز کنه:
آشغال... آشغال عوضی!
صداش دست کمی از فریاد نداشت. اما نمی تونست آروم بگیره... نباید جیمین رو وارد اون ماجرا می کرد.***
منفور ترین کرکتر سیو د جئون کیه بنظرتون؟
YOU ARE READING
SAVE THE JEON! | KookV ᴼⁿᵍᵒⁱⁿᵍ
Fanfictionنماینده ی همه چیز تموم کلاس و شر ترین پسر مدرسه، سایه ی همو با تیر میزنن. اما مشکل اینجاست که نماینده کراش وحشتناکی روی اون عوضی داره! تا اینکه یه شب... یه ناشناس به نماینده پیام میده... ■ کاپل اصلی: KookV ■ کاپل فرعی: NamMin - Hopemin ■ ژانر: هیجا...