⏳ Chapter: 10

599 101 14
                                    

تهیونگ لب باز کرد و در یک جمله همه چیز رو گفت:
- من همجنس گرا هستم!

با چشم های بسته حرف هاش رو بیرون ریخت و نفس هاش هم با اون جمله بریده شد.
دهن بچه های کلاس باز مونده بود و هیچکس کوچک ترین حرکتی نمی کرد.
تهیونگ به زودی روی زانوهاش می افتاد...

سکوت مرگباری بر فضای کلاس حاکم شد و حتی سونگ هون هم بیخیال جویدن ساندویچش شد. انگار همه ی اون ماجرا یک شوخی بزرگ و بی مزه بود و تک تکشون منتظر یک نشونه ی کوچیک بودن تا زیر خنده بزنن و خیالشون رو راحت کنن.

اما هیچکس نخندید... نه وقتی که جوشش اشک توی چشم های نماینده مشخص شد و موبایل توی دست هاش روشن شد تا پیام: "ماموریت با موفقیت به پایان رسید" رو نشونش بده.

- خب که چی؟ کثافت چندش!
دوک سونگ فریاد زنان ناسزا گفت و جامدادی سنگینش رو سمت صورت بهت زده ی تهیونگ پرتاب کرد.
- آره! برو بمیر!
- کثیف!

بچه های دیگه هم با تشویق دوک سونگ، هرچیزی که دستشون می اومد رو سمت نماینده پرتاب می کردن و بهش ناسزا می گفتن.
- افتخارم می کنه!
- راستش به پوست سفید مفیدش می خورد!
- باید از وجود نحست خجالت بکشی!
- خفه شین. گی ها خیلی باحالن که!
- تو دیگه چی می گی؟

جسم فلزی بعدی، جا غذایی کهنه ی سونگ هون بود که مستقیم به صورتش خورد و باعث شد پسرک از درد فریاد بزنه.
- آی...

اون ضربه سد اشک هاش رو خرد و خاکشیر کرد و تهیونگ با صدای بلندی زیر گریه زد. رود شفاف اشک های زیباش روی صورت سرخ شده اش جاری شد و توی همون لحظه خودش رو بیچاره ترین پسر کل دنیا دید.

چرا خام حرف های راضی کننده ی جونگ کوک شده بود؟ باید همون شب از اون بازی مسخره انصراف می داد...
باورش نمی شد به خاطر جئون آبروی خودش به عنوان نماینده رو با خاک یکسان کرده. و اون کجا بود؟

هرجایی که بود اونجا نیومده بود... جئون زیر قولش زده بود.
تهیونگ دست هاش رو سپر صورتش کرد و چندبار جاخالی داد تا تن سست و سردش رو به بیرون از کلاس شلوغ بکشونه و از دست بچه های وحشی در امان بمونه.

بی خبر اینکه همون کلمات مشابه روی صفحه نمایش موبایل دوک سونگ پدیدار شدن و بهش فهموندن که اون هم ماموریتش رو به نحو احسن انجام داده!


***

حال تهیونگ خوب نبود، توی راهرو به دبیر زبان انگلیسی تنه زد و چیزی نمونده بود روی زمین بیفته.
اما مصمم بود به سوالاتی مثل:
- چی شده کیم؟

- این خونه روی صورتت؟
- کجا داری میری؟

جوابی نده و فقط تمام انرژیش رو بذاره تا از اون مکان جهنمی فاصله بگیره.
قلبش سنگین و زخمی شده بود.

SAVE THE JEON! | KookV ᴼⁿᵍᵒⁱⁿᵍWhere stories live. Discover now