⏳ Chapter: 19

175 18 1
                                    

چشم های به در دوخته شده اش بالاخره چیزی که می خواستن رو دیدن. این جئون بود که با چهره ای عبوس و درهم از در شیشه ای کافه ی شلوغ داخل اومد و به لحظه نکشید که با تهیونگ چشم تو چشم شد.
- خیالت راحت شد؟

این صدای جین بود که از پنج دقیقه ی پیش رو به روش نشسته بود و با چشم های پر از شیطنتش مدام هیکلش رو برانداز می کرد. تهیونگ از نگاه های خیره ی جین خوشش نمی اومد. علاوه بر اون کلاه باکت روی سرش پوزخند پر معناش و تار های قرمز مویی که از زیر کلاه بیرون زده بودن باعث می شدن هیچ جوره نتونه بهش اعتماد کنه.

جین با خوشحالی ضربه ای به میز زد و گفت:
- بالاخره پیدات شد؟

جونگ کوک جوابی نداد و کنار رفتن جین روی نیمکتش رو نادیده گرفت، در عوض سمت تهیونگ رفت تا کنارش بنشینه و با نگرانی پرسید:
- حالت خوبه؟

تهیونگ آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد بگه: خوبم.
اما نتونست و در عوض درست بعد از جا گرفتن تن جئون کنارش، دستش رو توی دست گرفت.
جئون دست پسر رو به طرز اطمینان بخشی فشار داد و رو به جین غرید:
- خب حالا می تونی شروع کنی! منتظره.

جین انگشتش رو به لیوان آب یخ روی میز نزدیک کرد و با ذوقی دروغین گفت:
- آآآ. چه قدر به هم میاین! مواظب هم باشید... خب؟ بازی خطرناکیه.

تهیونگ خنده ای عصبی سر داد و با صدای بلندی گفت:
- منظورت چه قدر خطرناکه؟ چون همین حالاشم من توی سینه ی یه پسر همسن خودم...
- صداتو بیار پایین!

چهره ی سرخوش و بی خیال جین یک آن رنگ واقعیت به خودش گرفت که باعث شد تهیونگ احساس نا امنی کنه و بیشتر دست جئون رو فشار بده.
- نمی فهمم چرا این بازی رو برای چندتا نفهم هم سن و سال شماها طراحی کردن که نمی دونن کی باید دهنشون رو ببندن؟

قبل از اینکه کسی بتونه چیزی بگه جین ادامه داد:
- به نظرت چطور میشه قتل دو نفره توی روز روشن رو پنهون کرد و بعدش تویی که قاتلی هم صاف صاف برای خودت توی کافه رفت و آمد کنی؟

تهیونگ نفس عمیقی کشید، چشم هاش با شنیدن لفظ "قاتل" شفاف شده بودن و چیزی نمونده بود بغض کنه.
جین جرعه ای از آب رو چنان خورد که انگار درحال مزه مزه کردن شراب بود:
- می تونی فکر کنی که اونا همه جا هستن، همه چیز رو می شنون، از هر دیوار و حصاری و رد می شن و اگر بخوان چیزی رو به دست بیارن... هیچی جلو دارشون نیست! درست مثل اشباح.

تهیونگ آشکارا لرزید، جئون خیلی زود مداخله کرد و با خشم به چشم های جین زل زد:
- لازم نیست انقدر بترسونیش!

- شاید اگه خودتم از اول می فهمیدی که قضیه چه قدر جدیه تا این حد تو بدبختی فرو نرفته بودی نه؟ وظیفمه همه چیو برای پسره روشن کنم...
- تا... تا کی باید بازی رو ادامه بدم؟

جین به صندلی تکیه داد و کمی فکر کرد تا بگه:
- گفتنش سخته، تازه توی مراحل اولی اما یه کار غیر منتظره ازت سر زده. می دونی الگوریتم بازی اینجوریه که بر اساس اطلاعاتی که وارد می کنی یه بازه ی زمانی برات در نظر می گیره که البته به خودت نمیگه. اما اگر همه چیز خوب پیش بره که برای تو... نرفته...

SAVE THE JEON! | KookV ᴼⁿᵍᵒⁱⁿᵍDove le storie prendono vita. Scoprilo ora