♡LOVELY♡

1.3K 310 56
                                    

کیم تهیونگ انقدر مشکوک رفتار میکرد که چانیول خیلی راحت فهمید داره یه اتفاقی میوفته. کی میتونست زیر نگاه تیزبین رئیس شرکت بزرگ پارک، کاری رو یواشکی انجام بده؟

اول: توی اون روزا منشیش خیلی بی قرار بود، رفتاری که فقط در طول مصاحبه کاری از خودش بروز داد... از اون موقع تهیونگ خیلی با اعتماد به نفس شده بود و طوری که انگار برای منشی بودن به دنیا اومده باشه، توی جلسات کنارش می ایستاد.

دوم: اون حرکات و رفتارا از منشیش به دور بود. زودتر از اتمام ساعت کاری، ازش میخواست بره خونه و با بکهیون وقت بگذرونه... کاری که هیچوقت انجامش نمیداد! چون همیشه خود تهیونگ بود که مزاحم تماس تصویریشون میشد و میگفت هرچه سریعتر تمومش کنن.

+ چیزی رو داری ازم قایم میکنی، آقای کیم؟

با چشمای ریز شده، به پسر روبه روش خیره شد.

-- نه، رئیس پارک.

و به طرز مشکوکانه ای لب پایینشو گاز گرفت.

-- امروز جمعه ست. پدر مادرتون ازم خواستن برنامه کاریتونو کم کنم تا با آقای بیون وقت بگذرونید.

پوفی کشید و به پشتی صندلیش تکیه داد.

هیچ چیز غیرممکنی وجود نداشت که خانوادش انجام نداده باشن، شاید دوباره مادرش یه نقشه جدید براش کشیده بود.
خیلی دوستش داشت اما بعضی اوقات از اینکه انقدر سلطه گر و سخت گیر میشد، احساس خستگی میکرد.

یه جورایی میدونست چرا اینکارا رو میکنه، تک پسر بودن براش دردسرای زیادی داشت و مادرش همیشه تمام حواس و تمرکزشو روی تنها پسرش میذاشت.
بدون شک چانیول هم حتی لحظه ای عشقشو به خانوم پارک دریغ نمیکرد.

+ باشه.

از رها شدن نفسی که توی سینه تهیونگ گیر کرده بود، خندش گرفت.

+ حالا که برنامه هامو کم کردی و کار دیگه ای برای انجام دادن ندارم، باید برم خونه. مطمئن شو پرونده هایی که برای جلسه هفته بعد لازم دارم، آماده باشه.

-- بله، رئیس.

از روی صندلیش بلند شد، میزشو یه کم مرتب کرد و کتشو برداشت.

+ یه مورد دیگه آقای کیم... یادت نره لیست بهترین فروشگاه های ابزارآلات شهرو تنظیم کنی!

-- برای چی؟

همینطور که به سمت در دفتر میرفت، نگاهی به تهیونگ انداخت که داشت دنبالش میومد.

+ فقط انجامش بده.

مرد بزرگتر هربار درخواستای عجیبی از منشیش داشت و تهیونگ واقعا دلش میخواست دلیلشو بدونه اما رئیسش حرفی نمیزد.

+ من دیگه دارم میرم، بابت همکاری امروزت ممنونم، کیم تیهونگ.

-- خواهش میکنم رئیس. مراقب خودتون باشید، میبینمتون.

The Baby Deal "persian ver" [Complete]Where stories live. Discover now