BONUS3: 🔞☆ride☆

1.5K 261 16
                                    

این پارت فول اسمات هست.
کسایی که علاقه ای به این ژانر ندارن یا مناسب سنشون نیست، ترجیحا این پارت رو نخونن.
پارت بعدی افتر استوری هفته آینده اپ میشه، پس چیزی رو از دست نمیدین :)
_______________________________


لب هاشو به گردن بکهیون کوبید و سعی کرد اون پوست سفید و یک دست رو کبود کنه.
بعد از یک روز پرکار توی شرکت، دلش میخواست تمام شب رو با همسرش بگذرونه. با وجود استرسی که همراه با بزرگ شدن دوقلوها بیشتر میشد و اداره یک کمپانی موفق، فقط میتونست آرامش رو میون بازوهای پسر کوچیکتر پیدا کنه.

پسراش حالا 11 ماهه بودن و بخاطر شیطنت هاشون بخش اعظمی از توجه بکهیون رو مال خودشون میکردن اما اون شب پارک بکهیون برای خودش بود!

وقتی راجب این موضوع پیش دوستاش غر میزد، کریس همیشه با گفتن اینکه «خیلی بیچاره بنظر میرسه» اذیتش میکرد و میگفت بچه هاش هنوز خیلی کوچولوان و به توجه دائم پدرشون نیاز دارن.
هیچوقت انتظار نداشت دوقلوهاش تبدیل به رقیب های سرسختش بشن، البته باید میگفت رقیبای قند عسلش.

_ بچه ها ممکنـ...

اینبار لبهاشو روی لبای همسرش گذاشت تا حس و حالش رو بهم نزنه.
از چند ساعت پیش منتظر این لحظه بود و بعد از تحمل عذاب توی شلوارش، حالا هیون و هیوک توی خواب هفت پادشاه بودن. وقتی صدای خروپف ریزشون درومده بود، اصلا وقت رو تلف نکرد و بکهیون رو تا اتاق خوابشون کشونده بود.

+ دوتاشون خوابیدن، نگران نباش.

همزمان که بوسه هاش رو روی شونه برهنه پسر توی بغلش میذاشت، جملاتش رو زمزمه کرد تا همسرش بدون نگرانی لذت ببره. آروم پوست نرم گردنش رو بین دندوناش گرفت و با لذت به صدای ناله هاش گوش داد.

+ امشب تو مال منی!

خیلی وقت بود باهم عشق بازی نکرده بودن.
بخاطر کوچیک بودن بچه هاشون، بکهیون اصلا نمیتونست اونا رو ترک کنه و به همین خاطر ماه عسلشون به تاخیر افتاده بود.
چانیول دلیل همسرش رو برای اینکار درک میکرد اما از ته قلب بخاطر قبول کردن این تصمیم پشیمون بود.

چند ثانیه بینیش رو زیر گوش بک چسبوند، نفس عمیقی کشید و دکمه های پیرهنش رو آهسته باز کرد.
تا پیرهنی که مانعشون شده بود رو روی زمین انداخت، مشغول پرستیدن بدن ظریف توی بغلش شد.
بوسه ها رو روی پوست بی نقصش مینشوند و اجازه میداد بکهیون از داغی لب هاش بلرزه.
جایی نبود که نبوسیده باشه...
وقتی به جای بخیه های شکمش رسید، بوسه هاش آروم تر شد.

بلافصله که شلوار پسرکش پایین کشیده شد، صدای ناله ش درومده...
مثل اینکه خیلی خشن پیش رفته بود.
باکسرش آخرین تکه لباسی بود که روی زمین افتاد و پوزخند زیبایی روی لب های چانیول نشوند.

درآوردن لباس های بکهیون به اندازه باز کردن جعبه کادو بهش هیجان میداد. لذت و هیجان اتفاقی که قرار بود تا چند دقیقه دیگه بیوفته، باعث میشد تمام انرژیش به سمت پایین تنه ش بیاد و شب رویایی رو بسازه.

+ زیباست...

صدای بم و خش افتاده ش، ناله بکهیون بلند کرد. اون مرد خیلی خوب بلد بود کاری کنه که همسرش حس زیباترین انسان روی زمین رو داشته باشه.
همه چیز اون پسر برای چانیول زیبا بود و مطمئن میشد این رو بارها و بارها بهش یادآوری کنه و دست از عاشق بودن برنداره.

بکهیون که صبرش داشت تموم میشد، پایین تنه ش رو به عضو همسرش کشید تا بتونه بیشتر لمسش کنه و بالاخره با این کارش تونست مرد بزرگتر رو بی طاقت کنه.
چان هنوز لباس تنش بود، پس شروع کرد به درآوردن تک تک اون لباس های مزاحم و وقتی کارش تموم شد، پوزیشنشون رو به چیزی که دوست داشت تغییر داد.

حالا چانیول روی تخت خوابیده بود و با دیدن پسری که روی پایین تنه ش نشسته، پوزخند میزد.
این بخش موردعلاقه ش بود، بخشی که بکهیون کنترل همه چیز رو به دست میگرفت.

_ خیلی داری طولش میدی.

تمام ذوقی که داشت یهویی پرید، البته همه ش نه... شاید یک دهمش؟!

_ اگه سریع پیش نریم، دوقلوها بیدار میشن. داری کند میشی، پیرمرد.

با صدای بلندی زد زیر خنده و دستاشو زیر سرش گذاشت تا با زاویه بهتری همسر فاکینگ جذابش و ببینه.

+ پس خودت انجام بده، مرد جوون.

میتونست ببینه صورت پسر روبه روش از اون پیشنهاد چه برقی زد. با اینکه دلش میخواست خودش کنترل رابطه رو داشته باشه اما بک هم کارش بد نبود. جدا از این، میتونست اون ساید خشن و جذابش هم ببینه و بیشتر تحریک بشه.

The Baby Deal "persian ver" [Complete]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora