part 12

135 25 65
                                    

نگاهش رو بینِ فضای خالی بار چرخوند و گفت: جای باحالیه..همه چی مشخص و جمع و جوره..چی چی بود اون بارِ مزخرفی که رفتم.

_منظورت کدومه؟

درحالی که سعی میکرد مکالمه ی چند ثانیه ی پیش رو فراموش کنه با خنده پرسید.

اون کلی بار می‌رفت و حدسِ اینکه درمورد کدومش حرف میزد سخت بود.

_اسمش اسمِ گل بود..رُز؟

ناگهان قهقهه ی بلندی زد و درحالی که سرش رو به طرفین تکون میداد سعی میکرد صداش رو کنترل کنه.

هوسوک همیشه ی خدا،خوبیِ بارِ رُز رو به رخش میکشید،و از این طرف خواهرش مزخرف خطابش میکرد.

کِیت که دلیل این خنده ی بلند رو نفهمیده بود با سگرمه های درهم رفته پرسید: چرا میخندی؟

_خدای من..شما ها خیلی بامزه ایین.

_کی کی؟

گیج تر از قبل پرسید و یک آن به سرش زد سوکجین داره به حرکاتِ مسخره ی یک نفر در در پشت سرش می‌خنده.

سرش رو چرخوند ولی کسی رو ندید،مخاطبِ خنده خودش بود.

_هوسوک همیشه میگه اینجایی که کار میکنم مزخرفه و برم تو بارِ رُز کار کنم و از این حرفا..ولی تو میگی اینجا باحاله.

_ولش کن چرت و پرت زیاد میگه.

کِیت که انگار اصلا با برادرش موافق نبود گفت و شونه بالا انداخت.

_جیینن ظرف ها رو شستی؟ میگم که..اوه..

با صدای بلند و خوش آوای پسرِ موبلند و آبی رنگ،به طرف صدا نگاه کرد و باعث شد حواسِ پسر پرت شه.

نیشش به طورِ عجیبی باز شد و درحالی که نزدیک تر میشد رو به سوکجین پرسید.

_هی..دوست دخترته؟

سوکجین که به مسخره بازی های هانس عادت داشت خنده ی آرومی کرد و پاسخ داد: نه،خواهرِ هوسوکه.

_چه خوب،پس میشه دوست دخترِ من باشه؟

همون‌طورکه با نگاهِ گرسنه ای که سرتاسر کِیت رو از نظر میگذروند گفت و نیشخندش رو پررنگ تر کرد.

اون به طرزِ افتضاحی خوشگل بود.

_ اسمت چی چیه؟

کِیت که انگار توجهش به هانس جلب شده بود و گره کردن دست هاش در سینه پرسید و پسرِ موبلند بلافاصله جواب داد: هوسان،هانس صدام کن..و شما لیدی ؟

_کِیت..فقط همین.

پسر نیشخندش رو به لبخند تغییر داد و با کنار زدنِ سوکجین از روی صندلی،رو به روی دخترجوون نشست.

_هانس و کِیت،زوج افسانه ای..

کِیت خنده ی تیزی کرد و با چشم هایی که خط چشمی شبیه گربه،کشیده بود به عمقِ چشم های هانس نگاه کرد.

𝑶𝒖𝒓 𝒋𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌𝒊Where stories live. Discover now