_شیرین زبونی بسه شازده،رسیدیم.
درحالی که اسمِ بارِ مورد نظر رو روی تابلو میخوند گفت و به سمتِ راست منحرف شد تا ماشین رو پارک کنه.
_شوخی میکنی؟
_جان؟
با شتاب سمتِ تهیونگ برگشت و با ناباوری پرسید: بارِ ماه؟
_آره خب.
_هیونگ نه..اگه سوکجین ببینتمون چی؟
خنده ی عجیبی کرد و صورتش رو نزدیکِ چهره ی جونگکوک برد.
درحالی که از عمد،بینی هاشون رو با هم تماس میداد جواب داد: نترس.. امشب مرخصیه.
بدونِ اینکه منتظرِ جوابِ پسر باشه از ماشین خارج شد و جونگکوک با صورتی مات و مبهوت سرجای خودش خشک شد.
تا حالا انقدر کسی نزدیکش نبود،حتی جیمین!
این یک جورایی..باعث میشد به پروانه هایی که تو فیلم های آمریکایی توی شکم پرواز میکردند،ایمان بیاره.
دستش رو روی گونه هاش گذاشت و نفسِ عمیقی کشید.
آب دهانش رو قورت داد و قصد کرد از ماشین خارج بشه،ولی قبلِ اینکه دستش رو سمتِ دستگیره ی در ببره در به صورت خودکار باز شد و تهیونگ پشتش ظاهر شد.
_نگو که میخواستی خودت در رو باز کنی شازده!
با همون لبخندِ عجیبش روی لب گفت و در رو کمی بازتر کرد تا جونگکوک بتونه پیاده شه.
_ممنونم.
_خواهش میکنم!
دستش رو دورِ شونه های پسر انداخت، و با قدم های محکم به سمتِ درِ ورودی بار رفت.
صدای موزیک از فضایِ بیرون هم شنیده میشد و نور های رنگی روی پیاده روی خیابون برق مینداخت.
برای تهیونگ صحنه ی ناآشنایی نبود ولی مطمئنا برای جونگکوک قرار بود جدید به نظر بیاد.
_این بویِ چیه؟
با حسِ چندشی که میکرد پرسید و سگرمه هاشو در هم فرو برد،حس میکرد این بو قراره تا آخر اذیتش کنه.
_بویِ الکل.
_اصلا خوب نیست.
_شازده ی مثبتِ من.
خندید و با بردنِ دستش به سمتِ موهاش،به همشون ریخت و جونگکوک هزار بار خدا رو شکر کرد که موهاش رو شونه نکرده.
خیلی وقت بود که دیگه عادت کرده بود و خیلی در رابطه با این موضوع حرصش در نمیومد.
با ورودِ فضایِ اصلیِ بار که موزیک با بالا ترین صدای ممکن درحال پخش بود و مرد و زن های زیادی درحالِ رقص و نوشیدن بودن،خودش رو به تهیونگ چسبوند تا گمش نکنه.
YOU ARE READING
𝑶𝒖𝒓 𝒋𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌𝒊
Fanfictionپوزخند زد و همزمان با حلقه کردنِ دست هاش..؛ دورِ کمرِ نحیفِ پسر با ابرو های بالا رفته رو به مرد مقابل پاسخ داد: _متاسفم...بهتره فاصلتونو حفظ کنین..اون جونگکوکه و برای افرادِ متفرقه غیرِقابلِ لمسه! کاپل: هوپمین،تهکوک،کوکمین (برومنس) ژانر: اجتماعی...