نامجون که جلو تر از شوگا راه میرفت جلوی در اتاقش ایستاد و باعث شد شوگا هم بایسته.
نامجون با دستش به اتاق وسطی اشاره کرد و گفت:«این اتاق شاهزادس و (با دستش اول اتاق خودش و بعد اتاقی که برای شوگا آماده شده بود رو نشون داد و همزمان ادامه داد) این اتاق من و طبق گفته ها اون اتاق شماست.
اگر چیزی لازم داشتید به من یا خاویر بگید»شوگا بی حرف سری تکون داد و به آرومی وارد اتاقش شد.
با رفتن شوگا ،نامجون به سرعت داخل اتاقش شد و به عجله به طرف تختش رفت و از زیرش چمدونش رو بیرون کشید و کیف مخصوص بانداژ و وسایل ضروری اولیه رو برداشت و به سرعت ولی بی صدا از اتاق بیرون رفت.
طبق چیزی که دیده بود کلید اتاق تهیونگ روی در بود.
اون که کار خطایی نمیکرد!! خودشون گفتن اجازه ورود به اتاق شاهزاده رو داره.
به آرومی قفل درو چرخوند و درو باز کرد.وارد اتاق شد و درو پشت سرش بست ،به عقب برگشت و اطرف اتاق سر گردوند.
بلاخره تهیونگ رو گوشه اتاق پیدا کرد.
گوشه اتاق کز کرده بود و از زور خون و اشک تو مرز بیهوشی بود.نامجون به طرفش رفت و کنارش زانو زد ،دستشو روی بازوش گذاشت و آروم تکونش داد و صداش کرد:
«تهیونگ، پاشو پسر اومدم بریم پیش جین و جونگکوک. پاشو وقت زیادی نداریم باید زودتر بریم »
تهیونگ بی جون سرشو بلند کرد و با شنیدن اسم جونگکوک، چشمای پژمردش برقی زد ولی دوباره بی حال سرشو پایین انداخت.
نامجون که وضعیت تهیونگ رو دید به سرعت وسایلشو روی زمین گذاشت و بازش کرد و با ملایمت شروع کرد به پانسمان کردن دست زخمی تهیونگ که به لطف ضربات شلاق خاویر به این روز افتاده بود.
نامجون پیش خودش فکر میکرد که یک پدر چقدر میتونه بیرحم و بیانصاف باشه که وضعیت پسر خودشو ببینه و اینقدر بی تفاوت باشه و اونو بدون هیچ رسیدگی توی اتاقش زندانی کنه.
نامجون با احتیاط آخرین گره هم به باند سفید رنگ زدو همونطور که وسایلو چمع میکرد با آروم ترین صدای ممکن گفت:
« تهیونگ باید پاشی الان پدرت با وزیراش و خاویر توی جلسه هستش الان میتنیم راحت فرار کنیم.خواهش میکنم پاش.....»
حرف نامجون تموم نشده بود که در باز شد وو قبل از اینکه نامجون بتونه واکنشی نشون بده شوگا توی اتاق ظاهر شد.
نامجون کمی دستو پاشو گم کرد و از جا بلند شد. سعی کرد تهیونگ رو پشت اندام بزرگش مخفی کنه تا کمترین ترکش نگاهی به سمت بدن ضعیف شدش حمله کنه.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Dagger Tears |•| اشک خنجر
Fanfic+یه افسانه قدیمی هست که میگن چهره کسی که توی این زندگی عاشقشیم میشه چهره خودمون تو زندگی بعدی. _پس من خیلی خوشبختم چون قراره تو زندگی بعدیم زیبا ترین آدم روی کره زمین باشم. +از کجا اینو میدونی؟! _چون قراره شکل تو باشم..... ~~~~~~~~~~♡~~~~~~~~~~ •|...