در که بسته شد هیونجین دوباره کت رو تنم کرد و من با چشمهای سرخ از نفرت دست بلند کردم تا توی گوشش بزنم که اون دستم رو محکم گرفت و توی گوشم خفه غرید:
ـ عین آدم میای مراسمو انجام میدی. خوب میدونی من شکارچی شیطان هیچی برام اهمیت نداره و همین الان میتونم مثل بوسهی چند ثانیه پیش بهت ثابت کنم برای همیشه مال منی! اگه نمیخوای این اتفاق بیفته وحشی بازیات رو بذار کنار چون هیچکس توی این مورد به پای من نمیرسه.
ازم فاصله گرفت و من حتما از خشم سکته میکردم اگه بیشتر از این حرفهاش رو میشنیدم.
ـ بری بیرون و فریاد بزنی که گروگان منی هیچکس به دادت نمیرسه چون همه تو رو یه آدم دیوونه میدونن. فقط عواقب بعدش نصیب خودت میشه.
لب گزیدم تا فریاد نکشم. میکشتم، هم اون رو میکشتم هم خودم رو که دو دقیقه پیش برای لحظهای حس لذت بهم دست داده بود. مچ دستم رو گرفت و به سمت بیرون از اتاق کشوندم.
موهام رو جلوی چشمهام ریختم. نمیخواستم نه میز عروسی رو ببینم که شاهد شکنجهام بود و نه هلهله و شادی مردم رو برای بدبخت شدنم بشنوم.
توی جایگاهمون ایستادیم. کاش ذرهای عقل توی سرم بود که وقتی کدخدا به کلبه اومد و ازم پرسید "پسرم تو راضی هستی؟" مثل احمقها خفه خون نمیگرفتم تا سکوت ناشی از گنگیم رو بذاره پای رضایتم. صدای شادی مردم انگار روحم رو با شیشه بر خراش میداد.ـ سوگند یاد میکنید که...
دندونهام رو از شدت خشم روی هم فشردم و شاید باید بلند میشدم و لگد میزدم زیر میز. سوگند نامه رو میخوندن و من ذرهای هم گوش نمیکردم.
شاید اگه دردم رو فریاد میزدم کسی باورم میکرد و نجاتم میداد از مردی که علاوه بر جسمم، روحمم داشت شکنجه میداد. لبهای هیونجین به گوشم نزدیک شد:ـ پنج ثانیهی دیگه سوگند نخوری، گلوله توی سر جیسونگ جونت خالی میشه و...
حرفش رو هنوز تموم نکرده بود که مغز زود باورم فریاد کشید و من بلند گفتم:
ـ سوگند میخورم.
صدای جیغ و دست زدن تازه یادم انداخت که چه غلطی کردم..
___
با خشم کت رو درآوردم و مشتم رو توی سینهی هیونجین کوبیدم:
ـ ازت متنفرم عوضی... ازت متنفرم آشغال!
بیحرف نگاهم کرد و قطره اشکی که مدتها خودش رو پشت چشمم زندانی کرده بود بیرون چکید و راه باز شد برای باقی اشکهام. هیونجین دستهای مشت شدهام رو که روی سینهاش فرود میومدن توی مشت گرفت و من رو محکم به خودش چسبوند.
ـ نمیدونستم این تراشه تا این حد میتونه تو رو رام کنه.
خشمم به آخرین حد رسید. خودم رو به زور از میون دستهاش بیرون کشیدم و لب زدم:
YOU ARE READING
- 𝗦𝗮𝘆 𝗦𝗼𝗺𝗲𝘁𝗵𝗶𝗻𝗴 𝗔𝗻𝗴𝗲𝗹
Fanfiction「 منو با اسمهای مختلفی صدا میزنن؛ هیونجین، هوانگ، قاتل، شیطان، شکارچی! تو کدومو دوست داری؟ 」 ꪻ 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : 𝖠𝗇𝗀𝗌𝗍 - 𝖢𝗋𝗂𝗆𝖾 - 𝖣𝗋𝖺𝗆𝖺 - 𝖣𝖺𝗋𝗄 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗅𝗂𝗑 𝗨𝗽 : 𝖢𝗈𝗆𝗉𝗅𝖾𝗍𝖾𝖽 𝗢𝗿𝗶𝗴...