19

740 123 139
                                    

کامل کف ون دراز کشیدم و نگاهم رو به سقف دوختم. دستم رو توی هوا بلند کردم و جلوی صورتم گرفتم. چند دقیقه با دقت و بدون پلک زدن به انگشت‌هام چشم دوختم. صدای کای رو از بالای سرم شنیدم:

ـ بیا... چت کرد.

ابروهام از تعجب بالا پریدن و با لحنی که انگار چیز مهمی رو کشف کرده باشم لب زدم:

ـ این‌جا رو ببین، چه جالب! من پنج‌تا انگشت دارم.

ـ یانگ‌می مطمئنی توی مشروب قرصی چیزی ننداختی؟

صدای مشکوک کای بود که یانگ‌می رو بازخواست می‌کرد.

ـ آره بهش بگو. این خاک تو سرش دلش برای توی نفهم پر کشیده.

یانگ‌می با بهت لب زد:

ـ چی؟

صدایی از کای بلند نشد. بی تفاوت انگشت‌هام رو تکون دادم. چانگبین که دید اوضاع رو حسابی به هم ریختم، من رو از کف ون جمع کرد و روی صندلی نشوند. خمیازه‌ی بلند بالایی کشیدم و کمی از چانگبین فاصله گرفتم. لبخند شل و وارفته‌ای زدم و خودم رو از پهلو روی پاهای چانگبین رها کردم. نرم بودن پاهاش بهم حس خوبی می‌داد. دست‌هام رو دور پاش حلقه کردم و لب زدم:

ـ غول نرم مهربون من.

ریتم آهنگی توی سرم پیچید که من با چشم‌های بسته و لبخند بزرگ، بلند با آواز روی زبونم آوردمش:

ـ دلم تنگه غول نرم من. دلبر قلب... قلب سالم من رو ببخش از برای تو هرچی که بخوای میااااارم.

خنده‌ها کم و زیاد می‌شد و کای انگار توی لک بود که لودگیم رو همراهی نکرد و یانگ‌می هم که حتی صدای خنده‌هاش به گوشم نمی‌رسید.

ـ پرتقال بود... دلش تنگ پرتقال بود.

ابروهام از حرف جیسونگ توی هم رفتن:

ـ پرتقال نه. پرتقال دوست ندارم. هلو خوبه. دلم تنگه اِی هلوی من!

خنده‌ها بیشتر شد و صدای مینهو رو از میونشون شنیدم.

ـ جیسونگ شی چیکار کنم؟

دستم رو توی هوا تکون دادم:

ـ این با کای امشب برنامه داره.

چشم‌هام رو باز کردم و چنگی به پای جیسونگ زدم و خیره شدم به چشم‌های گرد شده‌اش:

ـ بیا پیش ما!

لحن دستوریم تعجبش رو بیشتر کرد.

ـ وای فلیکس... وای از دست تو!

دوباره پای چانگبین رو در آغوش گرفتم و چشم‌هام رو بستم و موسیقی دیگه‌ای رو با کلماتی که دوست داشتم به زبون آوردم. دقایقی گذشت تا میون خنده‌ها و چهچه زدن‌های من، صدای چانگبین بلند شه:

- 𝗦𝗮𝘆 𝗦𝗼𝗺𝗲𝘁𝗵𝗶𝗻𝗴 𝗔𝗻𝗴𝗲𝗹Where stories live. Discover now