قرار نبود کسی بدونه که من برای فرار از اسارت هیونجین رو به مدرسه آوردم. هیونجین نگاهم کرد و مستبدانه با خونسردی همیشگیش لب زد:
ـ ذرهای حرفت خلل داشته باشه استخونات بی معطلی زیر دندون گالیور میره.
تهدیدش تنم رو لرزوند که کمی گاردم رو عقب بردم. تا اینجا خوب بود. تا اینجا برای نجات زندگیم امید داشتم. کای وقتی آتش بس رو دید خندهای تصنعیای سر داد و گفت:
ـ خب، این یکی حل شد دیگه؟
لحنش نشون میداد خبر دیگهای در راهه که هیونجین با حرص پلکی زد و نگاهش کرد:
ـ میدونی؟ مینهو میگه تو مثل کلاغ شوم میمونی ولی اشتباه میکنه، تو مثل کلاغ شوم نیستی.
کای نیشش رو بیشتر باز کرد که هیونجین غرید:
ـ تو خود کلاغ شومی کای، خود خودش!
کای با حرص خودش رو روی مبل پرتاب کرد:
ـ ای بابا. به من چه که داخل روستا رفت و آمدم بیشتره و خبرها اول به من میرسه.
هیونجین ازم فاصله گرفت. دستی توی موهاش کشید و به کای نزدیک شد:
ـ بگو ببینم سق سیاهت چی رقم زده؟
ـ بیونگهی رو دیدن و ازش اصل خواستن، اونم نه گذاشت نه برداشت گفت پسر عموی دکترم.
خشم به یکباره توی چشمهای هیونجین هجوم آورد و با خشم غرید:
ـ بیخود کرده گفته! من به گور هفت جد و نسلم بخندم اگه اون عوضی رو فامیل بدونم!
چشمهام از این عصبانیت ناگهانیش گرد شد اما انگار برای بقیه عادی بود. کای همچنان با خونسردی گفت:
ـ به هرحال دکتر که اینجا بت اعظم شده و فامیلشم که روی سر جا دارن.
هیونجین چشم ریز کرد:
ـ بگو کی به اون آشغال پناه داده تا برم دار و ندارش رو یکی کنم!
انگار زیادی خشمگین بود.
ـ کدخدا! بابام طبقهی بالای خونهی عمو هیونشیک و آنا رو در اختیارش گذاشته.
بعد هم ابرو بالا انداخت و حق به جانب خیرهاش شد. هیونجین نفسش رو محکم به بیرون فوت کرد و با سرعت از کلبه خارج شد.
___
نگاه غیر دوستانهشون معذبم میکرد. با دو قدم میون کلاس ایستادم:
ـ خب، از کجا شروع کنیم؟
همشون بی حرف نگاهم کردن و من انگشتهای دستهام رو درهم فرو بردم.
ـ اول بیاین باهم آشنا بشیم.
سکوتشون زیادی مسخره بود و داشت کم کم روی اعصابم میرفت.
YOU ARE READING
- 𝗦𝗮𝘆 𝗦𝗼𝗺𝗲𝘁𝗵𝗶𝗻𝗴 𝗔𝗻𝗴𝗲𝗹
Fanfiction「 منو با اسمهای مختلفی صدا میزنن؛ هیونجین، هوانگ، قاتل، شیطان، شکارچی! تو کدومو دوست داری؟ 」 ꪻ 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : 𝖠𝗇𝗀𝗌𝗍 - 𝖢𝗋𝗂𝗆𝖾 - 𝖣𝗋𝖺𝗆𝖺 - 𝖣𝖺𝗋𝗄 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗅𝗂𝗑 𝗨𝗽 : 𝖢𝗈𝗆𝗉𝗅𝖾𝗍𝖾𝖽 𝗢𝗿𝗶𝗴...