28

717 133 111
                                    

دسته‌ی مبل رو با تمام توان میون دستم فشردم و صدای مینهو مغزم رو به چالش کشید:

- میکروچیپ از دسترس خارج شده.

نگاهم رو به صفحه‌ی بدون سیگنال سیستم دوختم و لب زدم:

- امکان نداره. هیچ‌کس نمی‌تونه برنامه‌های حفاظتی تو رو از بین ببره.

سرش رو تکون داد که صدای زنگ گوشیم باعث شد چشم‌هام بالاخره از اون صفحه دل بکنن. تماس چانگبین رو وصل کردم و بدون هیچ پیش زمینه‌ای لب زدم:

- دستتون پره؟

مکث طولانی چانگبین دوباره خدشه انداخت به نفس‌هام و باز با تمام توان دستم رو مشت کردم. حتی لازم نبود حرفی بزنه. من تمام چیزی که باید می‌فهمیدم رو از سکوتش خونده بودم.

- قبل از این‌که ما برسیم اون‌جا رو خالی کرده بودن رئیس.

پاهام از حرکت ایستادن و نفس گیر کرده‌ام از ریه‌هام بیرون اومدن. گوشی رو از گوشم فاصله دادم و اگه بیونگ‌هی دوباره زخم می‌زد، در این صورت حتی خودم هم از شکارچی درونم می‌ترسیدم.

___

بار دوم که چشم باز کردم خبری از اون چشم بند نبود و مکانی هم که داخلش بودم عوض شده بود. خیلی طول نکشید تا بیونگ‌هی رو دوباره ببینم. همون لبخند پیروزمندانه روی لبش بود و من حالم بهم می‌خورد از لبخندهای این مرد.
صندلی رو به روم رو برعکس گذاشت و رو به من نشست. دست‌هاش رو روی پشتی صندلی گذاشت و چونه‌اش رو بهش تکیه داد.

- همسر هیونجین بودن چطوره؟

نگاهش کردم که ادامه داد:

- هنوزم شبا به تخت می‌بندتت؟

به صورت مستقیم به اولین دیدارمون اشاره می‌کرد. با نفرت نگاهم رو ازش گرفتم.

- خیلی ناز می‌کنی.

براق شدم توی صورتش:

- ناز نمی‌کنم. حالم از حرف زدن با تو و حتی نگاه کردنت بهم می‌خوره.

گردنش رو کج کرد:

- کک و مک‌هات خیلی خوشگلن، می‌دونستی؟

نفسم رو محکم بیرون دادم و حتی ذره‌ای دلم نلرزید برای حرفش. دل من همه‌ی لرزشش رو قبل‌تر برای "ستاره" گفتن هیونجین گذاشته بود. چونه‌اش رو از روی دست‌هاش برداشت:

- می‌دونی.. من کینه‌ی عمیقی از هیونجین ندارم. همین‌طوری ازش خوشم نمیاد.

ـ همه به هیونجین می‌گن روانی، اما انگار اونی که به قرص احتیاج داره تویی.

خندید:

- شاید راست بگی ولی من قرار بود برای رسیدن به بوهو تلاش کنم. من قرار بود نواده‌ی برگزیده‌ی هوانگ باشم اما تنها مشکل این بود که پدر من یه هوانگ اصیل نبود.

- 𝗦𝗮𝘆 𝗦𝗼𝗺𝗲𝘁𝗵𝗶𝗻𝗴 𝗔𝗻𝗴𝗲𝗹Where stories live. Discover now