"آهنگ این پارت توی چنل قرار گرفت"
___- دیوونه شدی؟
دستهام رو روی گوشهام گذاشتم و درحالی که به کای بهخاطر فریادش اخم میکردم لب زدم:
- نمیدونم چرا همهتون انقدر غیر منطقی با این قضیه برخورد میکنید؟ مگه قراره چی بشه؟ اگه خودمون بیونگهی رو زیر نظر بگیریم بدون هیچ تلفاتی همهچیز تموم میشه.
مینهو دستی به گردنش کشید:
- رئيس راضی نمیشه.
تصنعی خندیدم و گفتم:
- معلومه که راضی نمیشه. وقتی بهش گفتم کم مونده بود با خاک یکسانم کنه.
چشمهای هر سهشون گرد شد و اینبار چانگبین به حرف اومد:
- فکر میکردم تو همون پسر عاقلی هستی که قراره رئيس رو جمع کنه. جای این حرف جلوی خودش بود؟
شونههام رو بالا انداختم:
- خب چیکار میکردم؟ فکر میکردم حرف منطقیم رو قبول میکنه.
- صدبار گفتم منطق هیونجین یعنی خودش. همین و بس.
دستم رو زیر چونهام زدم و منتظر هر سهشون رو از نظر گذروندم. ریسک اینکار براشون زیاد بود. اونها یکبار دیگه هم رئیسشون رو دور زده بودن و حاصل اون یکبار گلولهای بود که به پای مینهو شلیک شد. اما اینبار این کار میتونست به قیمت آرامش ابدی تموم شه. به قیمت پایان انتقامی که هیونجین رو شکارچی کرد.
- کی جواب رئیس رو میده؟
مینهو این حرف رو زد و پشت بندش نگاه هر سهشون خیرهی من شد. چشمهام رو توی حدقه چرخوندم:
- خیلی خب.. باشه. اگه هیونجین خواست کاری باهاتون بکنه من پیش مرگتون میشم.
نگاه عاقل اندر سفیهشون باعث شد اعتماد به نفسم فرو بریزه. من خودم به یک پیش مرگ احتیاج داشتم در مقابل هیونجین و اصلا دلم نمیخواد حتی ذرهای به عاقبت اینکار و خشم هیونجین فکر کنم.
- باید چیکار کنیم؟
- به گوش بیونگهی برسونید که من بوهو رو پیدا کردم. مطمئنم اینو که بشنوه برای دیدن من و تصاحب بوهو هر خطری رو به جون میخره.
مینهو سری تکون داد و کای با تاسف لب زد:
- نمیدونم چرا داریم با طناب تو توی چاه میریم.
با غرور لب زدم:
- چون من همسر رئیستونم!
___
خودم رو بهش نزدیک کردم و سرم رو روی سینهاش گذاشتم. هنوز باهام سر سنگین بود سر تقاضایی که ازش داشتم و من ترجیح میدادم فکر کنه از تصمیمم منصرف شدم.
YOU ARE READING
- 𝗦𝗮𝘆 𝗦𝗼𝗺𝗲𝘁𝗵𝗶𝗻𝗴 𝗔𝗻𝗴𝗲𝗹
Fanfiction「 منو با اسمهای مختلفی صدا میزنن؛ هیونجین، هوانگ، قاتل، شیطان، شکارچی! تو کدومو دوست داری؟ 」 ꪻ 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : 𝖠𝗇𝗀𝗌𝗍 - 𝖢𝗋𝗂𝗆𝖾 - 𝖣𝗋𝖺𝗆𝖺 - 𝖣𝖺𝗋𝗄 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗅𝗂𝗑 𝗨𝗽 : 𝖢𝗈𝗆𝗉𝗅𝖾𝗍𝖾𝖽 𝗢𝗿𝗶𝗴...