43

721 126 75
                                    

نگاهم به آنای سرخ شده افتاد و من هم دست کمی ازش نداشتم. هیونجین با دیدن چهره‌هامون نیشخندی زد و دستش رو دور کمرم انداخت و رو به کدخدا چونگ‌هی لب زد:

- خیلی زود برمی‌گردم کدخدا. فلیکس پیش شما امانت.

کدخدا با لبخند سرشو تکون داد:

- نگران نباش. از چشم‌هام بیشتر حواسم بهش هست.

هیونجین سرش رو تکون داد و منو سمت خودش چرخوند. لب‌هام آویزون شده بودن. خوشبختانه کدخدا و آنا خودشون موقعیت رو درک کرده بودن که داخل خونه رفته بودن. دست‌هاش رو روی شونه‌ام گذاشت:

- کارای نیمه تمومم رو تموم کنم برمی‌گردم.

- چه‌قدر طول می‌کشه؟

- می‌رم خونه و ثروتم رو پس بگیرم. بعد میام همین‌جا.

سرم رو تکون دادم و سعی کردم چهره‌ی ماتم گرفته‌ام رو جمع کنم.

- نری گم و گور بشیا.

چشم‌هاش رو ریز کرد و ناگهانی گازی از گوشم گرفت.

- آدم با همسرش درست حرف می‌زنه.

- نمی‌خوام.

این‌‌بار لب‌هاش پیشونیم رو هدف گرفتن. عقب که کشید جدی لب زد:

- نبینم این مدت پا روی دم کسی بذاری. یک هفته تحمل کن و دردسر درست نکن. بعد یک هفته خودم میام جمعت کنم.

پر حرص پاش رو لگد کردم که اون بعد از نیشخند همیشگیش به سمت ماشینش رفت. دستم رو براش تکون دادم و اون هم بعد از گفتن "مواظب خودت باش" سوار شد و تا زمانی که توی پیچ کوچه ناپدید
بشه چشم‌هام دنبالش کردن. نفس عمیقی کشیدم. این‌همه نبودش رو تحمل کرده بودم، یک هفته که کاری نداشت.

___

- اون پسره سهام رو بهت برگردوند ولی تو هنوزم قدرتی نداری.

سرم رو با این حرف کای تکون دادم. مینهو ادامه‌ی بحث رو توی دستش گرفت و لب زد:

- تنها راه اینه که سهام رو از بیونگ‌هی پس بگیری.. که اونم معلوم نیست کدوم قبرستونی گم و گور شده.

با نیشخند دستی به لب‌هام کشیدم.

- یک راه دیگه هم دارم.

نگاه هر سه نفرشون همزمان به سمتم کشیده شد. با خونسردی دسته‌ی مبل رو لمس کردم و گفتم:

- یه لیست از تمام اعضای هیئت مدیره می‌خوام. از همه‌ی سهامدارها.. حتی اونی که کمترین میزان سهام رو داره.

کای چشم‌هاش رو ریز کرد:

- می‌خوای چی‌کار کنی؟

از روی مبل بلند شدم و به سمت پنجره رفتم. نیشخندم پررنگ‌تر شد. دستم رو بند قاب پنجره‌ی بزرگ کردم:

- 𝗦𝗮𝘆 𝗦𝗼𝗺𝗲𝘁𝗵𝗶𝗻𝗴 𝗔𝗻𝗴𝗲𝗹Where stories live. Discover now