17

767 127 160
                                    

مینهو به سمتش رفت:

ـ حتما هیونجینه.

هیونجین نبود. نگاهم روی تصویر پشت مانیتور مات موند. کسی که در رو باز کرد مینهو متعجب نبود و حتما کسی که باز کرد یانگ‌می یا چانگبین بیرون از خونه بودن. صدای بلند آشنایی که من رو صدا می‌زد بلند شد و من نمی‌دونستم باید خوشحال می‌بودم یا ناراحت. کای و مینهو هردو متعجب از ساختمون خارج شدن و من هم پشت سرشون راهی شدم.
یانگ‌می با چشم‌هایی گرد شده جلوی پسری ایستاده بود که زاویه‌ی دید ما پشت سرش بود و من این پسر رو به خوبی می‌شناختم. دست‌هاش رو به کمر زده بود:

ـ پسر ما کو هان؟ آوردینش تو این خونه بلا ملا سرش بیارید؟

صدای بلندش به وضوح ستون‌های خونه رو لرزوند:

ـ فلیکس کو؟

کای مبهوت با دست‌هاش گوشش رو پوشوند و لب زد:

ـ این اسطوره‌ی صدا دیگه کیه؟

صداش به گوش حق خواه من رسید و وقتی چرخید تا باز هم من رو طلب کنه بالاخره چشم‌هاش رصدم کرد.

ـ فی فی..

پر حرص ضربه‌ای به پیشونیم زدم. کای با خنده لب زد:

ـ یا مسیح! این از کجا پیداش شد؟

جیسونگ به سمتم هجوم آورد و قبل از این‌که بقیه بتونن عکس‌العملی از خودشون نشون بدن، من رو میون بازوهاش گرفت و با تمام توان فشردم.

ـ فلیکس! وای زنده‌ای. خیالاتی نشده بودم، خودتی! بهم زنگ زدی.

کمی از خودم دورش کردم:

ـ خب معلومه که من زنگ زدم.

ازم فاصله گرفت و قبل از این‌که به خودم بیام با دستش ضربه‌ای محکم به گونه‌ام زد که من مات موندم. صدای هین یانگ‌می بلند شد. کای و مینهو هم که انگار توقع دعوا نداشتن گارد گرفتن.

ـ بی‌شعور ازدواج کردی به من نگفتی؟

به خودم اومدم و من‌ هم سیلی‌ای با همون نسبت بهش زدم:

ـ تو کدوم گوری بودی؟

دستی روی گونه‌اش گذاشت که کای بازوی من رو گرفت:

ـ ببین ما اینجا دیگه امکانات نگهداری یه دیوونه‌ی دیگه رو نداریم. نذار ازت قطع امید کنم.

سری تکون دادم. جیسونگ خواست حرفی بزنه که هیونجین و چانگبین از دری که احتمالا مربوط به انبار بود خارج شدن و متعجب چشم دوختن به جیسونگه تازه وارد. ساعتی بعد همه روی مبل‌های توی سالن نشسته بودن و نگاه نگران من حالا روی هیونجین مونده بود تا مبادا آسیبی به جیسونگ بزنه.

ـ این‌جا رو از کجا پیدا کردی؟

جیسونگ از لحن محکم هیونجین جا خورد و کمی به من و من افتاد:

- 𝗦𝗮𝘆 𝗦𝗼𝗺𝗲𝘁𝗵𝗶𝗻𝗴 𝗔𝗻𝗴𝗲𝗹Where stories live. Discover now