35

774 131 35
                                    

دست‌هام رو روی صورتم کشیدم. صدای کای باز هم توی گوشم پیچید:

- هممون می‌دونستیم برمی‌گرده. جئونگ‌یون قسم خورده بود از هیونجین انتقام بگیره. همون موقع هم خیلی تلاش کرد جرم هیونجین رو ثابت کنه اما نتونست.

ـ مگه خودش خواهرشو لو نداده بود؟

نگاهم کرد و سرش رو به تاسف تکون داد:

- جئونگ‌یون از هیونجین نابود شده توقع قانون و منطق داشت. فکر می‌کرد نهایتش مینجی یه شریک جرم بوده و بس. فکر می‌کرد همه چیز می‌تونست درست بشه اما جنون هیونجین غیرقابل درمان بود.

دستم رو توی موهام فرو کردم. حالا جئونگ‌یون هم به همون مجنون غیرقابل درمان تبدیل شده بود. صدای زنگ در به صدا درومد. کای نگاهش رو از آیفون به کوچه دوخت و ابروهاش در هم گره خوردن. از جا بلند شدم:

- کیه؟

با نگاهی نگران بهم چشم دوخت:

- جئونگ‌یون.

نفسم حبس شد.

- هیونجین بیاد این‌جا خون به پا می‌شه.

بعد از این حرفش به سرعت از ساختمون خارج شد. من هم به سمت پنجره‌ی شکسته شده رفتم و نگاهم رو به بیرون دوختم. جئونگ‌یون قدمی به داخل گذاشته بود و درحال بحث با کای بود. کای انگار از پسش برنمی‌اومد که لحظه به لحظه عصبانی‌تر می‌شد.
کلافه سرم‌ رو تکون دادم. شاید بهتر بودم خودم با جئونگ‌یون صحبت می‌کردم. درست بود سال‌های زیادی همدیگه رو ندیده بودیم اما وقتی هنوز بهم می‌گفت عزیزترین یعنی حاضر بود به حرف‌هام گوش بده.
با این‌که هنوز واقعیت برام غیرقابل درک بود در رو باز کردم. از پله‌‌ها پایین رفتم که صدای پاهام بحثشون رو قطع کرد و نگاه هردوشون به سمت من کشیده شد. ایستادم؛ جئونگ‌یون چند قدمی به سمتم برداشت اما کای متوقفش کرد. درحالی که دست کای رو پس می‌زد رو به من گفت:

- فقط می‌خوام باهات حرف بزنم.

سرم رو تکون دادم. من از جئونگ‌یون نمی‌ترسیدم و مطمئن بودم که بهم آسیب نمی‌زد. کای خواست چیزی بگه که لب زدم:

- اتفاقی نمیفته.

نفسش رو محکم بیرون داد و عقب ایستاد. جئونگ‌یون به سمتم اومد. بدون حرف دستم رو گرفت و از کای دورم کرد. جلوی زیر زمین بالاخره متوقف شد و من بی‌حرف نگاهش کردم. چندبار قدم زد و در نهایت با درماندگی نگاهم کرد:

- چرا؟ چرا با اون قاتل ازدواج کردی؟

- قاتل؟ انقدر با نفرت می‌گی قاتل و خودت می‌خواستی منو بکشی؟

- من.. من نمی‌خواستم تو رو بکشم.

- چه فرقی داره؟ تو می‌خواستی همسرش رو بکشی و اگه همسرش من نبودم حتما کشته بودیش.

- 𝗦𝗮𝘆 𝗦𝗼𝗺𝗲𝘁𝗵𝗶𝗻𝗴 𝗔𝗻𝗴𝗲𝗹Where stories live. Discover now