23

788 133 147
                                    

دستم روی دهنم نشست و نفهمیدم کی اشک از چشم‌هام سرازیر شد. دیگه تحمل موندن داخل اون اتاق رو نداشتم. با نهایت سرعت در رو باز کردم و بیرون رفتم و هق هقم رو آزاد کردم. دلم ریش شده بود. چی گذشته بود به این خانواده؟ آخ بابا جی‌هون من.. هایون دوازده ساله اون‌جا بود وقتی دست به یقه شده بودی با پدرش؟
روی اولین صندلی توی راهرو نشستم و صورتم رو پوشوندم. دیگه حتی ذره‌ای تمایل نداشتم برای فهمیدن چیزهایی که به هیونجین ختم می‌شد. این مرد چیزی به جز درد توی زندگیش نداشت و من براش دم از چی می‌زدم؟
خدایا چه کردی با این مرد و خواهرکش؟ حکمت این‌همه سیاهی چی بوده؟ قرار بود چی بیاد توی زندگی این مرد تا سیاهی‌ها رو بشوره؟ کاش می‌تونستم محکم لب بزنم که اگه من جای اون بودم هیچ‌وقت به این شکارچی تبدیل نمی‌شدم. من نه می‌تونستم بهش حق بدم و نه می‌تونستم سرزنشش کنم.
دستی که روی شونه‌ام نشست باعث شد دست‌هام رو از روی صورتم بردارم و سرم رو بلند کنم. نگاهم به زنی حدودا چهل ساله افتاد که با عروسک توی بغلش لبخند به لب نگاهم می‌کرد:

- عروسک تو رو هم خراب کردن که گریه می‌کنی؟ منم براش خیلی گریه کردم ولی یه شب که خوابیدم خدا برام درستش کرد.

عروسک توی بغلش رو به سمتم گرفت:

ـ بیا این مال تو. دیگه گریه نکن.

وا رفته نگاهش کردم؛ اون عروسک رو کنارم گذاشت و رفت. مبهوت عروسک وصله و پینه شده رو برداشتم. پرستاری که از کنارم رد می‌شد لبخند زد:

- مینسوه عروسکش رو بهت داد؟ از عجایبه. آخه عروسکش رو از جونشم بیشتر دوست داره.

لبخند کمرنگی زدم و عروسک رو سمت پرستار گرفتم:

- بدین بهش.

سرش رو تکون داد:

- وقتی داده به تو دیگه پسش نمی‌گیره.

نگاهم رو دوباره به عروسک دوختم و نفس عمیقی کشیدم. می‌تونی حالش رو خوب کنی مگه نه؟ کاش بفهمم رحمت داخل زندگیش چیه تا این‌بار با اطمینان بیشتری از ایمان حرف بزنم.

___

گازی از ساندویچ زدم.

- نمی‌خوام هیچ‌کس از دیدارت با هایون چیزی بفهمه.

سرم رو برای هیونجین تکون دادم و ساندویچ رو جویدم.

- با اون پسره چی‌کار می‌کنی؟

احتیاجی نبود بپرسه کدوم پسره چون غیر از نامرد اسیر شده‌ی داخل سوله، هیچ‌کسی نبود که بخوام با این لفظ ازش نام ببرم. جوابی نداد و تعجبی هم نداشت. از وقتی که از بیمارستان برگشته بودیم توی این خونه جز همون جمله‌ی تهدیدآمیز دعوت به سکوت چیز دیگه‌ای نگفته بود.

- 𝗦𝗮𝘆 𝗦𝗼𝗺𝗲𝘁𝗵𝗶𝗻𝗴 𝗔𝗻𝗴𝗲𝗹Where stories live. Discover now