40

674 119 103
                                    

کنار کای نشسته بودم و هردو چند ثانیه‌ای یک‌بار از خنده منفجر می‌شدیم. جیسونگِ مارموز با اون مو و لنزهای خاکستری حسابی هوش از سر اون پسره‌ی چانگ‌مین نام برده بود.
وقتی اول توی کافه خودش رو به چانگ‌مین سینی به دست کوبوند و همه چیز پخش زمین شد، انتظار نداشتم پشت بندش هردو بشینن پشت میز و کار به لاس زدن برسه. اما انگار جیسونگ خوب می‌دونست از کجا باید شروع می‌کرد. لبخند جذاب و اون رفتارهای با دست پس زدن و با پیش کشیدنانه‌اش حسابی نیش من و کای رو باز کرده بود.
کمی که خندیدیم دوباره به مانیتور خیره شدیم. جیسونگ در دیدرس نگاهمون نبود اما صداش رو به خوبی می‌شنیدیم.

- خب چانگ‌مین شی، خیلی خوش گذشت. من دیگه باید برم.

- کجا؟ ما که هنوز درست و حسابی باهم حرف نزدیم.

- زیادی این‌جا موندم. می‌دونی.. من خیلی اهل این‌جور جاهای شلوغ نیستم. سکوت رو بیشتر دوست دارم.

چشم‌های چانگ‌مین برق زدن:

- پس لازم شد یه سر به خونه‌ی من بزنیم. منم مثل تو. قول می‌دم از سکوت اون‌جا خوشت بیاد.

کای درحالی که تند تند پاپ کورن می‌خورد، لب زد:

- چقدر این جیسونگ مارمولکه.

- کجاشو دیدی، حالا نگاه کن.

صدای جیسونگ باز بلند شد:

- نه بابا! تو فکر کردی من از اوناشم بچه خوشگل؟

چانگ‌مین خندید:

- من هیچ فکری نکردم. فقط می‌خواستم از همچین پسر زیبایی به نحو احسنت پذیرایی کنم.

قرار بود جیسونگ چندبار قرار بذاره تا بالاخره پاش به خونه‌ی اون عوضی باز شه اما انگار انقدر پر از حس انزجار شده بود که می‌خواست همه چیز رو همین امروز تموم کنه.

- مطمئنی می‌خوای ازم پذیرایی کنی؟ اومدن من به خونه‌ات برات گرون تموم می‌شه‌ها.

چانگ‌مین با سرخوشی چندتا تراول از توی کیف پولش بیرون آورد و روی میز کافه گذاشت.

- پاشو بریم که من عاشق این گرون تموم شدن‌هام.

نگاهم رو از مانیتور گرفتم و درحالی که سرم رو به پشتی مبل تکیه می‌دادم چشم‌هام رو بستم. کای صدای سیستم رو کمتر کرد و گفت:

- دلم تنگ شده برای این‌که هیونجین این‌جا متفکر و حق به جانب بایسته. هر از گاهیم از نقشه ایراد بگیره و تذکر بده.

سرم رو تکون دادم.

- چقدر جلو رفتی؟

چشم‌هام رو باز کردم و چشم دوختم بهش:

- فکر کنم دارم به یه جاهایی می‌رسم.

چشم‌هاش مشتاق شد:

- خب؟

- 𝗦𝗮𝘆 𝗦𝗼𝗺𝗲𝘁𝗵𝗶𝗻𝗴 𝗔𝗻𝗴𝗲𝗹Where stories live. Discover now