45

667 121 87
                                    

بازوهام رو توی بغل گرفته بودم:

- دایی کی بلیت می‌گیری برام؟

- فلیکس؟

پلکی زدم تا غصه‌ی توی نگاهم رو مهار کنم.

- بله؟

- دایی حالت خوبه؟ این بار از دفعه‌ی قبلم حالت بدتره.

حالم عالی بود..
سئو هیون کشته شده با شکم بالا اومده برگشته بود پیش مردی که با وجود من هنوز هم عشق اولش رو می‌پرستید. من کجای زندگی هیونجین بودم؟ کجای زندگیش بودم وقتی بدون حرف با سئو هیون توی زیرزمین رفته بود و در رو بسته بود؟ من چطور می‌تونستم بیشتر از اون توی خونه‌اش بمونم؟
بدون اینکه حال خراب قلبم رو بیرون بریزم و عقده‌ی چرکینم رو باز کنم تنها لب زدم:

- خوبم.

دایی سرش رو به تاسف تکون داد:

- برای فردا شب برات بلیت رزرو کردم. تلگرامش می‌کنم. فقط...

سرم رو تکون دادم:

- من خوبم دایی و راضیم به اومدنم. می‌بینمتون.

تماس رو قطع کردم و اشکی که پشت پلک‌هام منتظر فرو ریختن بود آزادانه روی گونه‌ام جاری شد. صدای هیاهوی بچه‌ها رو از بیرون می‌شنیدم و کاش می‌شد جوو رو دوباره می‌دیدم.
جوویی که با جئونش برگشته بود و دو هفته‌ای می‌شد که ازدواج کرده بودن. پایان جوو هم شاد رقم خورده بود.
دلم برای خودم می‌سوخت. حتی یک روز هم نگذشته بود از اینکه داشتم به آرامش و زندگی فکر می‌کردم. یک روز هم نگذشته بود و روزگار بی‌رحمانه جام آرامشم رو شکسته بود و بهم نشون داده بود برای من زندگی‌ای پیش تنها مرد دوست داشتنیم وجود نداشت.
صدای در اتاق که بلند شد اشک‌هام رو با سرعت پس زدم و بفرمایید آرومی گفتم. در باز شد و نگاه من دوخته شد به چانگبینی که داخل می‌شد و بهم سلام می‌کرد.
توی این یک هفته‌ای که از اونجا بیرون زده بودم هیچ‌کدوم‌ـشون رو ندیده بودم و اون‌ها هم تلاشی نکرده بودن برای دیدنم. جواب سلامش رو با سر تکون دادن دادم. بهم نزدیک شد.

- خوبی؟

نیشخندی زدم درست مثل هیونجین..

- عالیم.

ایستاده کنار تخت به دیوار تکیه داد و من به رو به روم نگاه دوخته بودم.

- فکر می‌کردم برمی‌گردی خونه‌ی خودت.

- اینجا بهتر بود.

سرش رو تکون داد و واقعیت این بود که من نمی‌تونستم برگردم به اون خونه وقتی می‌دونستم هیونجین اونجا لحظه به لحظه زیر نظرم داشت.

- می‌خوای چیکار کنی؟

- فردا دارم میرم مونیخ. میرم پیش داییم.

جاخوردنش رو حس کردم و نگاه دوختم بهش. اون هم داشت نگاهم می‌کرد.

- کارای طلاق رو هم از همونجا غیابی پیگیری می‌کنم. شهروند اونجا بشم راحت‌تر می‌تونم ازش جدا بشم.

- 𝗦𝗮𝘆 𝗦𝗼𝗺𝗲𝘁𝗵𝗶𝗻𝗴 𝗔𝗻𝗴𝗲𝗹Where stories live. Discover now