-خوشت اومد؟؟؟
-عاشقش شدم ...
جلوتر رفت و با ذوق به میز شام نگاه کرد
- اه خدای من تمام حس بدم از بین رفت ...ممنونم جونگوک
- ارزشت بیشتر از ایناست تهیونگ....بیا تا سرد نشده بخوریم
- اوهوم
سمت میز رفتن و نشستن ..جونگوک گیلاس هاشونو پر کرد
- با استیک فقط شراب میچسبه
- اره موافقم ...اوووم این خیلی خوشمزه است کی درست کرده؟؟؟وایسا ببینم تو تمام امروز پیش من بودی چطور وقت کردی اینا رو بچینی؟؟؟
-من نکردم..نانا کرده
با تعجب سرشو بالا اورد و به جونگوک نگاه کرد
- واسه همین تو ماشین همش سرت تو گوشیت بود؟؟
جونگوک خندید: اره واسه همین دیونه شدی یهو
تهیونگ هم خندید : خب..خب بدم میام حواست بهم نباشه
- من همیشه حواسم پیش توئه تهیونگ ...وقتی پیشمی چشمم کس دیگه ای رو نمیبینه
-داری مخمو میزنی؟؟؟
-لازمه؟؟؟
تهیونگ باز خندید و تکه ای گوشت توی دهنش گذاشت
جونگوک ابرویی بالا انداخت و مثل ته شروع به خوردن کرد
- پس لازمه مختو بزنم اقای کیم تهیونگ...
و تنها جواب تهیونگ بالا انداختن شونش بودنیمه شب گذشته بود کمی گردنشو ماساژ داد و سمت اتاق یونگی راهی شد
-یونگ...نیستش ...کجا رفته؟؟؟؟
درو بست و سمت میزش رفت ساندویجی روی میز دید که کنارشم یادداشتی بود
-خسته نباشی عزیزم ،میدونم شام نخوردی اینو بخور من میرم اتاق عمل برمیگردم
لبخندی زد ...
-اه یونگی بجای اینکه الان من حواسم به تو باشه ،تو حواست به من هست...امیدوارم اذیت نشده باشی
ساندویجشو برداشت و سمت مبل رفت با گاز اول فهمید که خیلی گرسنه استنیم ساعتی از اومدنش به اتاق میگذشت که یونگی وارد اتاق شد
- اومدی؟؟
- اهه اره
- عمل چطور بود؟؟؟
- خوب نبود ....نتونستیم جلوی خونریزی رو بگیریم ..اه متاسفانه از دستش دادیم
-متاسفم ....ولی تو تلاش خودتو کردی یونگی
سری تکون داد و سمت مبل اومد روی مبل سه نفره دراز کشید و سرشو روی پای جیمین گذاشت
جیمین موهاشو نوازش میکرد و با این کار واقعا بهش حس ارامش رو تزریق میکرد.
- مرسی که پیشم موندی ،میدونم شیفت نیستی
- خودم خواستم بمونم
با چشمای بسته لبخندی زد و سکوت کرد ترجیح میداد روی این حس خوب تمرکز کنهحدود چند دقیقه ای گذشت که جیمین شروع کرد
- میشه...میشه بذاری ببینم حالت چطوره؟؟؟
- حالم خوبه که !نمیبینی؟
- یونگی منظورمو خودت میدونی
چشماشو باز کرد و بهش نگاه کرد
- دلت برای سوراخم تنگ شده؟؟؟؟
ضربه ای به شونه ی یونگی زد و با صدای بلند اعتراض کرد
- یااااا خیلی بی ادبی من ..من فقط نگرانتم ،چرا خجالتم میدی؟؟؟
-ظهر که زیرت بودم خجالت نمیکشیدی ؟
- فرق میکنه ...اوووف اینقدر تکرارش نکن یونگی
خندید و از روی پای جیمین بلند شد
- باشه باشه ناراحت نشو هرچی تو بخوای...
ایستاد ،شلوارو باکسر رو دراورد و دوباره روی مبل دراز کشید
و پاهاشو باز کرد
- بیا ..
![](https://img.wattpad.com/cover/342248318-288-k590043.jpg)
YOU ARE READING
Dr.min
Fanfiction(کامل شده ) اگه کسی که شب قبل باهاش سکس داشتی رو دوباره ببینی سعی میکنی دلشو به دست بیاری یا ازش فرار میکنی؟؟؟؟ این دقیقا اتفاقیه که پارک جیمین درگیرشه قراره زندگی حسابی به چالش بکشه اونو..... کاپل: یونمین، کوکوی