new misery

307 83 85
                                    

با اینکه خیلی ناراحت بودم ولی دلیلی نداشت کسایی ک واقعا همراهم بودن رو منتظر بزارم ،پس تصمیم بر این شد این فیک رو تموم کنم
این پارت اسمات باز داره اگه دوست ندارید بپرید از روش
امیدوارم لذت ببرید 💜






چشماشو باز کرد ،سنگینی ای روی شکمش احساس می‌کرد برای همین سرشو پایین انداخت و دستی رو دور کمرش دید ...پس اتفاقای دیشب واقعی بود!!!!

شب قبل :
هوسوک هیچ عجله ای برای رابطه اش نداشت ،وقتی تصمیم گرفته بود بیاد پیش جیسو فکرش هم نمی‌کرد تا اینجا پیش بره ،برای اینکه جیسو نترسه سعی میکرد آروم باشه و فقط بهش لذت بده

هر دو آروم روی تخت دراز کشیدن هوسوک درحالی که موهاشو نوازش میکرد، با لبخند روی صورتش بوسه میذاشت و جیسو چشماشو بسته بود و لذت میبرد
-یه سوال بپرسم؟؟؟
درحالی که چشماشو باز کرده بود و به هوسوک نگاه میکرد، پرسید!!
- حتما!!!!!!
- اون سری .....اون روز که....
دوست نداشت به اون روز اشاره کنه ولی بخاطر سوالی که توی ذهنش بود مجبور شده بود حالا از خجالت نمیتونست تو صورتش نگاه کنه ...
هوسوک دستشو زیر چونه اش گذاشت و سرشو بالا آورد
- جیسو چیزی برای خجالت نیست ......پس راحت حرفاتو بزن!!
- تو ‌....تو اون وسیله رو داشتی ....همون که من چیز کردم ...یعنی تو چیز کردی ......
هوسوک خندید و بوسه ای روی گونه اش گذاشت
- دیلدوی ویبره دار رو میگی ؟؟؟؟؟

جیسو چشماشو محکم روی هم فشار داد
-هی........ لازم نیست بگیش......
هوسوک با صدای بلند خندید و جیسو رو توی بغلش کشید
- تو خیلی با نمکی ....خب ادامش ؟؟؟؟
- خب .....خب میخواستم بدون چون اونو داری .‌‌....یعنی ازش استفاده میکنی؟؟؟؟؟؟
هوسوک که الان متوجه منظور جیسو شده بود با لبخند گوشه ی ابروشو خاروند
- خب فهمیدم چی میخوای بگی .......من خیلی برام مهم نیست که چجوری باشم توی رابطه البته .....
اینجا هوسوک هم از تماس چشمی با جیسو خودداری میکرد چون الان اون هم داشت خجالت می‌کشید ولی خب باید جوابشو میداد چون این یکی از مهم ترین بخش های سکس بود
- خب من ترجیح میدم تاپ باشم ولی خب می‌دونم پارتنرم هم نیاز داره تاپ باشه پس باهاش مشکلی ندارم
- پس اون چیزه مال پارتنرت بود؟؟؟
- امممم نه....مال خودم بود .....خب من مدت خیلی زیاده با کسی نبودم اکثرا رابطه های یه شبه داشتم که توی همش تاپ بودم یعنی فقط با کسایی که خودم بخوام باتم میشم و خب الان نزدیک ده ساله کسی رو پیدا نکرده بودم
- نکرده بودی؟؟؟
- آره...
-الان پیدا کردی ؟؟
- آره ....میخوای همش حرف بزنی ؟؟؟حسمون پرید!!!!
- پس از اون چیزه...
هوسوک کلافه خنده ای کرد و خودشو روی جیسو انداخت
- اون وسیله برای این بود که هر از گاهی به خودم لذت بدم تا اون شخصی که می‌خوام پیدا بشه ...الان هم حرف اضافه بسه لباتو بده بهم
- من ....من....
با دستاش ،دستای هوسوک که ستون شده بود تا وزنش روی جیسو نیوفته رو گرفت و نزاشت خم بشه
- من میترسم !!!!!من......
هوسوک کمی بهش نزدیک شد و روی پیشونیش بوسه گذاشت
- می‌دونم گیج شدی جیسو من ازت هیچ انتظاری ندارم ،اه دروغه ..........اگه بری با اون پسر خوشگله ناراحت میشم ولی خب نمیتونم جلوتو بگیرم ......نگران رابطه هم نباش نمیزارم اذیت بشی .....
جیسو سری تکون داد و چشماشو بست ، کمی بعد که هوسوک مطمئن شد می‌تونه شروع کنه پایین تر رفت و لب هاشو روی لب های جیسو گذاشت

Dr.minWhere stories live. Discover now