-فکر کنم جانگ هوسوک بود.
-جانگ؟؟؟؟
با سرعت از پشت میز بلند شد و سمت در رفت : فقط امیدوارم کاری با جیمین نکرده باشی.
به سمت اتاق رفت و بدون در زدن درو باز کرد، جانگ پشت میز بود و جیمین جلوش ایستاده بود با باز شدن در هر دو سمت در برگشتن.
- اس ...استاد
- هی مین بهت یاد ندادن در بزنی؟؟؟
- فقط یه دلیل کوفتی بیار که دانشجوی منو اوردی توی اتاقت
- هی اروم باش مرد ،مگه دارم توی اتاقم چیکارش میکنم ؟
- بیا بریم پارک .... حیف که عمل دارم الان ، وگرنه مطمئن باش همین روزا تکلیفمو با تو روشن میکنم
- تکلیف کاری که نکردم؟؟؟ باشه بیا ببینم مشکلت چیه ،مین میخوام ببینم این پارک چی داره که هرسری اینجوری اتیشی میشی
یونگی بدون اینکه چیزی بگه سمت جیمین برگشت و با سر بهش اشاره کرد و از اتاق خارج شد، توی راه رو ایستاد و سمت جیمین برگشت
- تو احمقی؟؟؟
-چ..چرااا؟؟
- تو برخودشو توی پارکینک ندیدی؟؟ چرا پاشدی رفتی توی اتاقش؟؟؟
- اخه ...اخه گفت میتونم توی عملاش همراهیش کنم
یونگی از شدت عصبانیت نمیدونست چیکار کنه چرا این پسر اینقدر ساده لوح و احمق بود
- سری بعدی هر پیشنهادی هم داد حق نداری به حرفش گوش کنی پارک جیمین..... حق نداری
- باشه استاد تکرار نمیشه
نگاهی به جیمین انداخت ، که ناراحت و شوکه سرشو پایین انداخته دلش براش سوخت اون تقصیری نداشت که بازیچه دست جانگ شده نگاهی به ساعتش انداخت
- ۱۵ دقیقه دیگه جراحی دارم اماده شو برای عمل
متعجب سرشو بالا اورد: م..من؟؟؟
- اره مگه نکفتم هرکس پرونده رو درست حل کنه توی عمل منو همراهی میکنه؟
- اه راس میگید استاد فراموش کرده بودم
خنده و شوق به لباش برگشت
- شد ۱۰ دقیقه پارک جیمین ،اینجا دیگه نمیتونی تاخیر داشته باشی
- باشه باشه استاد رفتم- تنها نشستی؟؟؟
- اره جیمین رفته اتاق عمل
- خب چرا غذا نمیخوری؟ غذاتوبخور کلی بیمار اومده
- نم.. نمیتونم
جونگوک نشست رو به روش و نگاهش کرد: چیزی شده؟؟ حالت خوبه؟؟؟
- اره خوبم فقط..... من نمیتونم تنهایی غذا بخورم
- خب با من بخور
- غذا تموم شده دلمم ساندویج اماده نمیخواد
- خب بیا بریم بیرون یه هوایی هم میخوریم
تهیونگ نگاهی به جونگوک کرد
- اخه جیمین..
- عملشون حالا حالاها تموم نمیشه. بیا بریم
تهیونگ دو دل بود
- بیا دیگه بلایی که سرت نمیارم نترس
- باشه بریمچشماشوگردوند رستوران شیکی بود
- به چی نگاه میکنی سفارش بده دیگه
- جونگوک بهتر نیست بریم جای دیگه ؟
- نگران پولش نباش هرچی میخوای سفارش بده من دعوتت کردم پس ناهار مهمون منی
- نه مشکلم اون نیست
اخماشو تو هم کرد یعنی خوشش نیومده بود ؟
- چیه؟
نه که تهیونگ توان مالی رفتن به اینجور رستوران هارو نداشته باشه، فقط محیط و غذاش ایده الش نبود
- خب اینجور رستورانا حجم غذاشون خیلی کمه ...
سرشو پایین انداخت و با لب های اویزون گفت: سیر نمیشم
جونگوک با چشمای درشت شده و متعجب بهش نگاه کرد و بعد زد زیر خنده ، سرشو بالا اورد و اخم کرد: چرا میخندی؟؟
- واای تهیونگ تو خیلی بامزه ای. نه که اولش اصلا نمیخواستی غذا بخوری نه به الان که سیر نمیشی عجب ادم جالبی هستی تو
- چیه خب مگه دروغ میگم ؟
-ههه .. نه نه تهیونگ حق با توئه خب به هرحال امروز مهمون منی کجا دوس داری بریم؟؟
-اممم فعلا پاشو تا بهت بگم
از رستوران بیرون اومدن تهیونگ رو به جونگوک داشت داستان اخرین باری که به رستوران رفته بود و فقط یه تیکه کوچیک گوشت جلوش گذاشته بودن رو تعریف میکرد و حواسش به خیابون و ماشینی که داشت با سرعت میومد نبود
- ته مراقب باش
فقط چند ثانیه طول کشید صدای ترمز شدید و حس گرمای تن جونگوک .قلبش مثل گنجیشک میزد هنوزم جرات نمیکرد چشماشو باز کنه
- هی پسر خوبی؟؟؟
چشماشو باز کرد ولی مشتشو از پیرهن جونگوک باز نکرد
- هی هی چیزی نیست اروم باش خوبی؟ طوریت نشد؟؟
ولی تهیونگ بدون پلک زدن فقط نگاش میکرد، یعنی چی شده بود ؟رنگ صورتش کامل پریده بود و بدنش میلرزید
-باشه نترس تهیونگ تموم شد
ولی تهیونگ جوابی نمیداد تصادف چند سال پیش مثل فیلم جلوی چشمش بود
-م..من ...من کشتمشون
-چی؟؟کسی نمرده تهیونگ صدای منو میشنوی؟؟؟
ولی تهیونگ چیزی نمیشنید برگشته بود به ۷ سالگیش و تصادف خانوادش ،از اون تصادف فقط تهیونگ سالم مونده بود و الان ،همون حس ،همون درد ..
جونگوک هرچی صداش کرد جوابی نشنید پنیک تهیونگ بیشتر شد و بیهوش شد
بغلش کرد و به کنار خیابون اوردش با رانندش تماس گرفت و تهیونگ رو به خونش برد
YOU ARE READING
Dr.min
Fanfiction(کامل شده ) اگه کسی که شب قبل باهاش سکس داشتی رو دوباره ببینی سعی میکنی دلشو به دست بیاری یا ازش فرار میکنی؟؟؟؟ این دقیقا اتفاقیه که پارک جیمین درگیرشه قراره زندگی حسابی به چالش بکشه اونو..... کاپل: یونمین، کوکوی