Oil therapy

335 74 13
                                    

با یه باکسر پشت میز نشسته بود و چای گرمشو میخورد
- میخوای امروز چیکار کنی؟؟؟
کمی از تستشو گاز زد
- نمیتونم کاری کنم یونگی.....کمرم درد می‌کنه ...
- قرصتو خوردی ؟؟؟
- میخورم.....تو نمی‌خواد عملتو کنسل کنی برو بیمارستان من ظهر میرم دنبال دخترا ...
- الان میگی کمرم درد می‌کنه بعد میخوای بری دنبال اون دوتا زلزله؟؟؟لازم نکرده خودم میرم امروز رو استراحت کن
- اینجوری که تو میگی بعد از هر بار سکس باید خونه نشین بشم!!!!
یونگی خندید و بوسه ای روی موهاش گذاشت
- فقط نمیخوام اذیت شی....
- خوبم یونگی چیزیم نیست ....
روبه روی جیمین نشست و شروع کرد به خوردن قهوه اش ، نگاهش باعث میشد جیمین معذب شه
- میشه اینجوری بهم زل نزنی؟؟؟
- دارم نگات میکنم دیگه...کیو نگاه کنم کسی اینجا نیست !!!!.
جیمین با لبخند چشمی توی کاسه چرخوند
- راستی هانا کجاست؟؟؟
- رفته به مادر و پدرش سر بزنه ....
- خوبه....
جیمین بعد از تموم کردن صبحانه اش از جاش بلند شد ولی قیافه اش توی هم رفت که از دید یونگی پنهون نموند
- خیلی درد داری؟؟؟
- یکمی....
یونگی از جاش بلند شد و دست جیمین رو گرفت و با خودش به اتاق خواب برد
بدون توضیح دادن لباس های جیمین رو درآورد و روی تخت خوابوندش
جیمین براش مهم نبود حتی اگه بازم باهم سکس داشتن اون تشنه ی یونگی بود و با یک بار سکس قطعا برطرف نمیشد
- رو شکم بخواب
جیمین چرخید و منتظرش شد. یونگی از توی کمد شیشه ای آورد و روی تخت رفت پاهاشو دوطرف پاهای جیمین گذاشت و در ظرف رو باز کرد ،با ریختن مایع ای جیمین تکونی خورد
- چیزی نیست جیمین ....آروم باش
ظرف رو روی میز کنار تخت گذاشت و با دستاش شروع به ماساژ دادن کمرش کرد
جیمین از حس خوبی که گرفت، لبخندی زد
- فکر نکن هر سری که جامون عوض شه من اینکارا رو برات میکنم!!! ‌
یونگی خندید و اسپنکی بهش زد
- منم ازت همچین انتظاری ندارم ،این کار هم خودم دوست دارم انجام بدم ،پس بجای حرف زدن فقط لذت ببر
شروع کرد به ماساژ دادن کمرش کمی که حس کرد جیمین ریلکس تر شده دستشو پایین تر برد و باسنش رو ماساژ داد
جیمین کمی لرزید ولی چیزی نگفت به خودش نمیتونست دروغ بگه واقعا داشت لذت میبرد



یونگی آروم انگشتشو بین باسنش برد و سوراخ ملتهبشو ماساژ داد
- اههه یونگی .....
- درد میگیره؟؟؟؟
- یکمی ....ولی خوبه ....
با لبخند به کارش ادامه داد ، کمی بعد بالشتی برداشت و زیر شکم جیمین گذاشت .....الان دسترسی بهتری به همه جاش داشت و این جیمین رو میترسوند
با دست راستش مچ دست یونگی رو گرفت
- یونگی...یون...یواش...
لباسشو درآورد وآروم روش دراز کشید
- آروم باش عزیزم .....من بهت صدمه ای نمی‌زنم...
- باشه....... باشه......ولی من نمیتونم ‌....یعنی الان نمیتونم.....‌
- هیسس باشه
یونگی وقتی مطمين شد تنش روغنی شده آروم خودشو روی جیمین تکون میداد ،هدف سکس نبود میخواست از وجود هم آرامش بگیرن ......خب این هم یه روش بود.....

جیمین با لذت چشماشو بسته بود و از حرکت تن یونگی روی تن خودش لذت میبرد کمی بعد دوباره یونگی همون حرکات قبل رو تکرار کرد و شروع به ماساژ دادن سوراخش کرد
- حسش خوبه ؟؟؟
- اههه عالیه یونگی .....
- بچرخ...
جیمین روی کمر خوابید و با لبخند به یونگی نگاه کرد
اون هم بعد از ریختن کمی روغن روی تن جیمین خودشو روش بالا کشید و همزمان با بوسیدن لبهاش خودشو روی تن جیمین تکون میداد ....
هر دونفر تحریک شده بودن ولی باز هم هیچ کدوم به سکس فکر نمیکردن
- یک نفر اینجا تحریک شده ....
- خودتم دست کمی نداری !!!!
- ولی من سوراخم نابود نشده !!
- میتونیم همین الان نابودش کنیم ...
هر دونفر خندیدن و یونگی از روش بلند شد با دستمال مرطوب عضو هر دوشون رو تمیز کرد
- یه فکر بهتر دارم
برعکس جیمین دراز کشید تا عضوش جلوی دهنش باشه و عضو خودش جلوی دهن جیمین

Dr.minDonde viven las historias. Descúbrelo ahora