جیمین وارد اتاق شد ،همگی سمتش برگشتن و بهش نگاه کردن حتی یونگی !!!!با وجود سولی توی بغلش تعظیمی کرد و روی تنها صندلی خالی کنار یونگی نشست !
صدای ضربان قلبشو میشنید که چجوری خودشو به دیواره ی قفسه سینه اش میکوبه ، نگاهی به یونگی کرد هنوز هم مثل قدیم بود فقط کمی موهاش سفید شده بود هنوزم با همون اقتدار و ابهت بود با همون اخم و جدیت!!یونگی سنگینی نگاهشو حس کرد و سرشو سمت جیمین چرخوند که باعث شد جیمین به خودش بیاد و نگاهشو به سولی بده
- خب ممنونم که با وجود مشغله ی کاری تشریف اوردید ، اتفاقی که امروز افتاد اصلا خوب نبود و خب باید با هرسه خانواده صحبت میشد اینجوری که ما متوجه شدیم دوتا دخترمون در حال کتک زدن وون جو بودن
سرشو سمت بچه ها چرخوند
- خب سولی ، جینی نمیخواین تعریف کنید چه اتفاقی افتاد که شما اون کار رو انجام دادید؟؟؟
صدای جینی بلند شد
- خانم مدیر وون جو حرف بد زد
- حرف بد؟؟؟
-اره سولی رو مسخره کرد....گفت تو مامان نداری پس بی تربیتی!!!!!!!!
با این حرف ابروهای جیمین بالا رفت وبی اختیار دستاشو دور سولی پیچید ، وون جو سرشو پایین انداخته بود چون همین الان هم خانوادش داشتن سرزنشش میکردن
- خب جینی عزیزم فکر نمیکنی کار شما هم اشتباه بوده؟؟؟
-نه چون بعدش به منم گفت بابام دوستم نداره
زد زیر گریه و سولی ادامه داد
- بهش گفت تورو از پرورشگاه اوردن و اگه بابات دوستت داشت توی جشن خانواده ها میومد
جینی با گریه داد زد
- بابام داشت مریض ها رو خوب میکرد
مدیر عینکشو برداشت و به خانواده ها نگاه کرد هر سه خانواده دیگه میدونستن باید با فرزندشون چجوری رفتار کنن پس فقط یه جمله اضافه کرد
- خب بچه ها خودتون میدونید که هر سه تاتون اشتباه کردید مخصوصا تو وون جو ، تو نباید کسی رو مسخره کنی متوجه شدی؟؟؟؟دوست ندارم این اتفاق دوباره تکرار بشه ، شما دوتا خانم کوچولو هم نباید دوستتون رو بزنید اگر کسی حرف بدی زد فقط به خانم مربیتون بگید باشه؟؟؟؟
جینی داد زد
- اون دوستمون نیست ....
یونگی جینی رو که روی پاش نشسته بود رو به خودش نزدیک تر کرد و پشتشو نوازش کرد
- هی هی جینی اروم باش!!!!! باید با بزرگترت درست صحبت کنی!!!
جینی خودشو به یونگی چسبوند و با صدای لوسی با پدرش حرف زد
- اون پسر بدیه بابا حرفای بد میزنه همیشه !!!!
سولی هم اضافه کرد
- اره عمو جینی راس میگه
چشمای یونگی به سولی و بعد به جیمین افتاد!!!
این خیره شدن برای یونگی عادی بود ولی برای جیمین احساسی برابر با خرد شدن همه ی استخوناش یا سوختن توی کوره ی اتیش بود ، کف دستاش عرق کرده بود و میلرزید
STAI LEGGENDO
Dr.min
Fanfiction(کامل شده ) اگه کسی که شب قبل باهاش سکس داشتی رو دوباره ببینی سعی میکنی دلشو به دست بیاری یا ازش فرار میکنی؟؟؟؟ این دقیقا اتفاقیه که پارک جیمین درگیرشه قراره زندگی حسابی به چالش بکشه اونو..... کاپل: یونمین، کوکوی