ماشین رو داخل پارکینگ پارک کرد ، نفس عمیقی کشید و اشک هاشو پاک کرد ،نگاهی به ووبین که روی صندلی کودک خوابش برده بود کرد
لبخندی بهش زد ، آروم بلندش کرد و وارد ساختمون شد ، روحش به قدری خسته بود که توان ادامه دادن نداشت ، جونگوک خانواده اش بود و الان احساس میکرد خانواده اش ترکش کرده
آروم ووبین رو توی تخت گذاشت. لباس هاشو درآورد و سمت حمام رفت ، در حمام رو باز گذاشت تا اگر صدای ووبین اومد بشنوه ، سمت دوش رفت و دوش رو باز کردزیرش ایستاد و گریه کرد ، نمیفهمید چی شده ، چرا جونگوک داره اینجوری رفتار میکنه این همه استرس کشیدن و ناراحت بودن برای عذابش کافی نبود ؟؟؟؟
نفهمید چقدر زیر دوش موند ، تنش بخاطر آب گرم قرمز شده بود ، با قلبی فشرده و چشمای از گریه قرمز ، از حمام بیرون اومد ، آخرین باری که غذا خورده بود رو یادش نمیومد
نمیتونست باز هم غذا بخوره ولی مجبور بود ، کمی گوشت همراه با سبزیجات پخته آماده کرد و روی میز گذاشت
صدای ووبین باعث شد قبل از نشستن سمت اتاق پسرش بره
- اومدم اومدم پسر ......هی گریه نکن عزیزم .گرسنه شدی ؟؟؟؟؟ اره؟؟؟؟؟
تلفنش زنگ خورد، همراه با ووبین که انگشتش رو میمکید سمت گوشی رفت
- هانا
- سلام تهیونگ خوبی ؟؟؟؟ آماده ای بیام دنبالش ؟؟؟
- لازم نیست بیای هانا من با ووبین اومدم خونه
- پس جونگوک چی ؟؟؟
نفسی گرفت
- نیازی به بودن من نبود ، پسرم خیلی ازم دور بوده این مدت ، نمیخوام استرس بگیره ، خودم پیشش هستم اگه باز لازم بود باهات هماهنگ میکنم
- باشه ،اگه کاری چیزی بود بهم بگو
- حتما ....ممنون هانا بابت همه چی
- شما برام مهمید....پس فعلا
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Dr.min
Hayran Kurgu(کامل شده ) اگه کسی که شب قبل باهاش سکس داشتی رو دوباره ببینی سعی میکنی دلشو به دست بیاری یا ازش فرار میکنی؟؟؟؟ این دقیقا اتفاقیه که پارک جیمین درگیرشه قراره زندگی حسابی به چالش بکشه اونو..... کاپل: یونمین، کوکوی