- خوشحالم که میتونی دوباره راه بری جیمین ......
جیمین لحظه ای خشک شد ، اشتباه شنیده بود؟؟؟ میدونست که اشتباه شنیده ....
اخمی کرد و سمت یونگی که با چشمای قرمز پف کرده بهش نگاه میکرد ،چرخید
- الان چی گفتی ؟؟؟؟
نزدیکش رفت و کنارش نشست ، اخم روی صورتش همچنان خودشو حفظ کرده بود
- هیچی ......
- هیچی ؟؟؟؟یونگی .......
در باز شد و تهیونگ خودشو توی اتاق انداخت
- جونگوک بهوش اومده !!!!!!!!
از جاش بلند شد و اخمی کرد ،یعنی چی بهوش اومده ؟؟؟؟؟......سریع از اتاق بیرون رفتپرستار گوشه اتاق سر به زیر ایستاده بود ، دلیلش هم کاملا مشخص بود, چون فراموش کرده بودن دارو رو به جونگوک بدن و همین باعث شده بود اون زودتر از تایمی که قرار بود بهوش بیاد ، بهوش اومده بود!!!
- دیگه کاریه که شده ولی فکر نکن یادم میره!!!!!
- معذرت میخوام دکتر پارک!!!!!
سمت جونگوک رفت
- جونگوک ؟؟؟؟؟؟
نگاهشو سمتش داد ، چشماش ترسیده بود
- صدامو می شنوی جونگوک ؟؟؟؟
وقتی واکنشی ندید سمت تهیونگ چرخید
- بیرون باش
- چی!؟؟؟؟طوریش شده ؟؟؟
- بیرون باش تهیونگ!!!
صدای محکمش اونو از اتاق بیرون کرد و خودش هم سمت اتاق یونگی رفت
وارد اتاق شد ،یونگی هنوزم روی تخت بود ولی این سری نشسته بود و سرشو بین دستاش گرفته بود
نزدیکش رفت و صداش کرد
- یونگی ؟؟؟ میبینم که بهتری ..... بسه هرچقدر خودتو لوس کردی..... جونگوک بهت نیاز داره
سرشو بلند کرد و با صدای ضعیفی جوابشو داد
- چی شده ؟؟؟
- باید باهام بیای ....اگه فکر کردی با این رفتارا جریان اون پسره رو یادم میره کور خوندی .....پاشو زود باش .....
جیمین کلافه بود دیشب نخوابیده بود و از صبح همش دور این و اون بود واقعا دیگه مغزش درد گرفته بود نمیتونست لوس شدن یونگی رو تحمل کنه ......البته دلیل اصلیش چیز دیگه ای بود .....خودشم فهمیده بودکمکش کرد از جاش بلند شه و با خودش سمت اتاق جونگوک بردش
- ترسیده .....
یونگی سری تکون داد خودشو مرتب کرد و وارد اتاق شد
- کدو حلوایی بیدار شدی ؟؟؟
جونگوک سریع سمت یونگی چرخید و اشک توی چشماش جمع شد
- هیونگ.....
یونگی جلو رفت و سرشو نوازش کرد
- اینجام عزیزم .....
- من خیلی ترسیدم ...
- چیزی برای ترسیدن نیست ....من اینجام ......تکون نخور لگنت شکسته باید ثابت باشی .....
- جین هیونگ کجاست ؟؟؟؟حالش خوبه ؟؟؟؟؟
یونگی نگاهی به چشمای جونگوک کرد و سری تکون داد
جونگوک که خیالش راحت شده بود آروم گرفت
- همه چی سریع اتفاق افتاد ، حتی یادم نمیاد دقیقا چی شد ......
- فعلا مهم سلامتیته..........پس مهم نیست چی شده الان فقط به فکر بهتر شدن باش....
جونگوک چیزی نگفت و سری تکون داد
- سرم درد میکنه
- وضعیتت خیلی بد بود جونگوک ....جیمین عملت کرد...
چشماش گشاد شد
- جیمین ؟؟؟؟
- آره ...فعلا استراحت کن ....بعدا باهم حرف میزنیم الان جیمین میاد چکت میکنه ،تهیونگ هم بیرون ایستاده
اخم جونگوک نشون میداد اتفاق بینشون جدیه....ولی ترجیح داد فعلا سکوت کنه .....

YOU ARE READING
Dr.min
Fanfiction(کامل شده ) اگه کسی که شب قبل باهاش سکس داشتی رو دوباره ببینی سعی میکنی دلشو به دست بیاری یا ازش فرار میکنی؟؟؟؟ این دقیقا اتفاقیه که پارک جیمین درگیرشه قراره زندگی حسابی به چالش بکشه اونو..... کاپل: یونمین، کوکوی