سلاملکمممممم...
حالتون چطورههه؟؟؟😍قبل اینکه بریم سراغ پارت اول این عکس رو ببینید😌
هری تو پارت قبل وقتی لویی کیتن شد:
😂😍💚😍😂
خب کاورم که...
کار دست لیتل فریکه...
هنر میچیکه اصلاااا...🤌🏻🤌🏻
خیلی زحمت میکشه واقعا کارو تمیز درمیاره...🥲❤️صابوناتون آمادست؟؟؟🤝🏻🧼
بی معطلییییی...
بریم برای شروع:😎
__________________________________
هری بعد از مرتب کردن آشپزخونه با ذوق و اشتیاقی که خودشم نمیتونست درکش کنه از پله ها بالا اومد و با بی صبری دستشو روی دستگیره در گذاشت و اونو تو یه حرکت باز کرد.
واقعیت این بود که بعد از شنیدن صدای "میو" لویی، هری چیزی به جز یه کیتن که رو تخت منتظرش باشه رو نمیتونست تصور کنه!
فااااااک...
تصور لویی با تل گوشای گربهای در حالی که چشماشو درشت میکنه و لباشو گرد کرده و دستاشو لیس میزنه!!!...این لویی اونقدر برای هری فوق العاده بود که هری میتونست حس کنه با تصورشم اون پایین داره یه اتفاقایی میفته!!...
اما با باز کردن در اتاق وقتی لویی رو روی تختشون ندید اخماشو تو هم کشید و نگاهشو تو اطراف اتاق چرخوند.
پس اون کیتن کجا بود؟؟؟
ناامید از اینکه لویی رو تو تخت ندیده بود برگشت و خواست از اتاق خارج شه و بیرون دنبالش بگرده که با کوبیده شدن لبای لویی روی لبای خودش سرجاش خشکش زد و متوقف شد.
...🔞...
لویی دستاشو دور گردن هری حلقه کرد و حریصانه لبهاش رو توی دهنش کشید و همین باعث شد هری به خودش بیاد و دستاشو دور کمر لویی بپیچه و اونو به خودش نزدیکتر کنه و تو بوسه همراهیش کنه.
YOU ARE READING
Ready to Run? [L.S] [Z.M]
Fanfictionهری: لویی تو حق نداشتی اینکارو باهام بکنی... چرا به من نزدیک شدی؟؟؟... چطور اجازه دادی چنین اتفاقی بیفته؟؟؟... چرا اینکارو باهام کردی؟؟؟... لویی: من نمیخواستم اینطور شههه... من میخواستم ازت دور شممم... من باید میرفتممم... من از همون شب میخواستم برمم...