موقعیت:
*جینجر طناب ها را میدرد و نعره میکشد.
لیتل فریک با نگاهی پر از تاسف به او خیره میشود و سرش را به دو طرف تکان میدهد و به روش خودش جینجر را ملامت میکند.
جینجر گردوخاک نشسته روی لباس هایش را پاک میکند و در جواب انگشت وسطش را بالا میگیرد😌سلاااااااااااملکممممممممممم...
حالتون چطورهههه؟؟؟😱😍بیاید بفشارمتون...🫂💛
من خیلییییییی خوشحالممممممم...
وای دلم برای همتون تنگ شده بوددددد...😱💛همشششششششش تقصیر این لیتل فریکهههه...
عه عه عه...
هی بهش میگم بنویسسسسس زیامتو آپ کنیم زودتر بچهها چشم به راهن...
هی میگه:
نی... ویتا بی ۸۰ نیرسیده...😒💀من هی میومدم کامنت میخوندم و یا از خنده پاره میشدم...😂
یا از اینکه یه جاهایی رفرنسارو میگرفتید ذوق میکردم...😱💛
یا با دردی که همزمان با لری حس میکردیم قلبم محزون میشد...🥲🚶🏻♂️ولی از همه بیشتر وقتی کامنتاتونو میدیدم که منتظر آپید واقعا میخواستم لیتل فریک رو بزنم😒😂🩴
البته که حق با لیتل فریک بود و شرط به موقعی گذاشت...
ممنونیم ازت لیتل فریک🫂❤️...
ولی چه کنم که من خیلی ادم بی صبری هستم...👀انیییییی وییییییی...
نمیخوام زیاد حرف بزنم...یه خلاصهای از پارت قبل بدم بهتون:
هری به صورت کاملا تصادفی از دهنش در رفت و به لویی گفت دوسش داره گودو گودو...🤏🏻💚🥺
لویی خر بیلیاقت بیجنبه هم نه تنها جواب ندادددد...
الاااااغ...😐😂
بلکه رید به بچم و پسش زد...😒💙🖕🏻از اونورم لویی و زین و نایل و ایمی عین اسکلا پاشدن رفتن کجا؟؟؟...
آفرینننن...
دم خونه پیت که خفتش کنن...🤔😐🤦🏻♀️من خودم از دست کاراکترام حرص میخورم...
شماها خیلی ریلکسید😂اوکی همین دیگه...
الانم نایل و ایمی نشستن تو ماشین...😈
لویی و زینم رفتن پیش پیتر بوش...🤌بی معطلیییییی...
بریم واسه شروع:😎
_____________________________________
✒️ L.F & J. :
YOU ARE READING
Ready to Run? [L.S] [Z.M]
Fanfictionهری: لویی تو حق نداشتی اینکارو باهام بکنی... چرا به من نزدیک شدی؟؟؟... چطور اجازه دادی چنین اتفاقی بیفته؟؟؟... چرا اینکارو باهام کردی؟؟؟... لویی: من نمیخواستم اینطور شههه... من میخواستم ازت دور شممم... من باید میرفتممم... من از همون شب میخواستم برمم...