تا صبح بيدار بودم با بيحالى از رو تخت پا شدم و رفتم سمت كمدم و يه تيشرت رنگي ساده با يه شلوار مشكى چسبون پوشيدم.زنگ زدم به تاكسي و ازاتاقم رفتم بيرون هيچ كس بيدار نبود چه بهتر در يخچال رو باز كردم و شير رو در آوردم و ريختم تو ليوان و با كيك خوردم .
بوققققق
از خونه رفتم بيرون و سوار تاكسى شدم و گفتم من رو ببره سمت دانشگاهم ده دقيقه تو راه بوديم پول تاكسي رو دادم جلوي در بزرگ دانشگاه پياده شدم .
از پله ها رفتم بالا مسلما (مصلما .مثلما)دوست نداشتم برم و پرونده ام رو بگيرم ولى مجبور بودم در دفتر رو زدم .
_بيا.
_سلام خانم ميشل.
_آه سلام مى زى حالت چطور؟
_ممنون
_راستش وقتى فهميدم قراره برى خيلي ناراحت شدم تو هوش خوبى داري و براى مدرسه ما افتخار بودى.
_مجبورم وگرنه خودم اصلا دوست ندارم از درس خوندن كنار بكشم .
خانم ميشل سمت قفسه ها رفت ودنبال پرونده من ميگشت يه پرونده ابي رو در اورد و گرفتش جلوي من.
_بيا اينم از پروندت .
_ممنونم خداحافظ .
از دفتر رفتم بيرون و داشتم ميرفتم كه يه دست رو شونه ام حس كردم برگشتم اون تنها كسي بود كه باهاش توي مدرسه راحت بودم .
لارا:كجا ميرى مى زى الان كلاس شروع ميشه .
_من ديگه نميتونم درس بخونم .
_چيييييييى؟؟؟؟؟؟؟
_بابام نميزاره ميگه بايد كار كنم.
_يعنى ديگه نميبينمت .
_فكرنكنم.
_دلم برات تنگ ميشه خداحافظ.
_خداحافظ.
با چهره ى گرفته از مدرسه يا همون دانشگاه رفتم بيرون تصميم گرفتم پياده برم خونه با اين كه خيلي راه بود .
يهو يه ماشين جلوم ترمز كرد اون يه پسر با موهاي بلوند بود كه يه عينك دودي هم زده بود.
_سوار شو ميرسونمت .
_اقا مزاحم.........صبر كن ببينم تو همونى هستى كه طبقه پايين خونه ما زندگى ميكنى .
_بله خودمم .
شونه هام رو انداختم بالا و سوار ماشين شدم تو راه يكم باهم حرف ز.ديم
_ميتونم بدونم اسمت چيه ؟
_نايل فكر ميكردم بدوني.
_اخه من زياد به اين چيزها اهميت نميدم.
رسيديم خونه و از نايل تشكر كردم.
ميخواستم در خونه رو باز كنم كه يكي در رو باز كرد اون ميرندا بود .
ميرندا :كجا بودى ؟؟ با اون پسر چى كار ميكردي ؟؟چرا دير اومدي ؟؟ پروندت ..ر...و .
_بسهههههههههههه. به تو چه
همه خانواده ازم پرسيدند با اون پسر چى كار ميكردى .منم گفتم :تو راه من رو ديد و زحت كشيد رسوندم خونه ببخشيد از دفعه بعد به شما زنگ ميزنم و از شما اجازه ميگيرم.
دوباره رفتم تو اتاق و اين دفع اون يكى مزاحم اومد .
خواهرم:هي مى زى قراره بريم مهمونى تو حق نداري بيايي.
_مشتاق هم نيستم كه بي.ام
_اگه لباس مجلسي پوشيدى پارش ميكنم .
_هى خواهر عزيزم فيلم سيندرلا روت اثر گذاشته ؟
_خفه شو .
بعد نيم ساعت كه فهميدم همشون رفتند مهمونى از اتاقم رفتم بيرون و يه كاسه پاپ كرن برداشتم جلوي تلويزيون نشستم و هي كانل عوض ميكردم .يهو صداي زنگ در اومد .
_كيهه؟
_منم نايل.
_خوش اومدي بيا. تو
_نه مرسى كيفت رو توي ماشين جا گذاشتى اومدم بدم بهت و .برم.
_آه از امروز مطمئنم حواسم هي پرت ميشه.
_حالا چرا از امروز.؟؟
_بيا تو تا بهت بگم.
با نايل نشستيم روي كاناپه و همه موضوع رو براش گفتم.
نايل:واى چه بد حالا ميخوايى چه كاري انجام بدى.
_نميدونم شايد رفتم فعلا يه منشى اي چيزي شدم تا بعد ببينم چيكار ميتونم بكنم.
_باشه منم ديگه برم ممنونم .
_خواهش ....اما براي چي ممنوني .
_اين كه بهم اعتماد كردى .
_اهان خواهش ميكنم.
نايل رفت و منم روى كاناپه ولو شدم خيلى حوس (هوس)قهوه كرده بودم رفتم تو اشپزخونه ولى اثرى از قهوه نبود.
أنت تقرأ
One girl
أدب الهواةمى زى يه دخترى كه خانواده خوبى نداره و مجبور ميشه درس خوندن رو ول كنه و با يك فرد كه چشماى سبز داشت اشنا ميشه و اتفاقات خيلى زيادى براش ميفته و ميفهمه كه ................