*سفر درپیشه!

186 29 2
                                    

المان_برلین
درحالی که به ویولون زنی نوازنده معروفش دیوید گرت گوش میداد شعرهای توی ذهنش را روی کاغذ میاورد درسته اون معروف ترین دادستان المان بود پروندهاش رد خور نداشت اون همیشه برنده بود درسته با قتل جنایت و سیاست سر کار داشت چون شغلش بود اما!! تایم استراحتش یه موچی بی آزار برای خودش بود البته!! که فقط موسیقی کلاسیک گوش میداد و ذهن مشغولش با نوشتن شعر هاش خالی میکرد .....
اما نا گهان در اتاقش زده شد و خدمت کار بیچارش یعنی پاول امد تو ....پ.ل: اربابب !!!اه جیمین از این که خلوتش میشکستن متنفر بود درحالی که صورتش جمع میکرد عصبی شده بود سمت صفحه دیسک گرامافون قدیمیش رفت خاموشش کرد ج.ن: آه پاول چند بار بگم مزاحم خلوت گاهم نشید خوبه؟!.....
پ.ل: من ببخشید ارباب جوان اما ارباب بزرگ کارتون دارن این باعث اخم بیشتر جیمین شد میدونست یا میخواد نصیحت کنه یا همش دخالت کنه تو پروندهاش!!! ج.ن: بگو بعدا الان وقت ندارم پ.ل:اما قربان مسئله مهمیه!!یه سفر در پیشه!...
ج.ن: سفر درپیشه!...اه خیله خوب بهشون بگو الان میام پ.ل: بله چشم پاول رفت و جیمین اشفته شد سفر!سفر به کجا؟! ابرویی بالا انداخت مستقیم به دفتر پدرش رفت جایی که همیشه کتاب میخوند!......
دو تقه به در زد و اجازه ورود خواست وقتی پدرش اجازه داد وارد اتاق شد ج.ن: سلام پدر من خواسته بودین! پ.ج: اوه امدی جیمینا بشین ج.ن: راحتم میشه حرفتون بگین! پ.ج: خوب راستش دیشب یکی از همکارای سابقم از سئول زنگ زد این باعث شد جیمین اخم کنه!! ج.ن: خوب!!؟ پ.ج: ازم خواست که برای یه پرونده بهش کمک کنم منم گفتم باز نشسته شدم اما پسرم میتونه کمک کنه یعنی تو! ج.ن: چی من؟! مگه اون خرا.....یعنی اون کشور هیچ دادستانی نداره که از المان کمک میخوان!! پ.ج: پرونده ای که باش سرکار دارن طرف کله گنده سئول همه طرف اونن برای همین ازما کمک گرفته!! ج.ن: خوب یه کی دیگه جا من بفرستید من برنمیگردم کره!!! پ.ج: اون کشور کشور مادری تو ج.ن: بود حالا نیس!!! جیمین عصبی تعظیمی کرد و خواست بره که پ.ج: مگه تو همش طرف عدالت نمیگرفتی مگه شعارت عدالت خواهی نیس کو پس اون جیمین جسور تو دادگاه؟! ج.ن: الانشم هست نه برای اونجایی که شما میگین! پ.ج: بخاطر مردمشون...، پدرش میدونست نقطه ضعف پسرش چیه پس دست گذاشت رو همون نقطه! ج.ن: اه خیله خوب به پاول میگم اولین بلیط امشب برام رزرم کنه میرم ساکم ببندم !! پ.ج: باشه منم بهشون میگم داری میای کره!!.
جیمین سریع از اتاق امد بیرون ونفس عمیقی کشید دلش نمیخواست دوباره برگرد به جایی که عزیزترین کسش ازش گرفتن برگرده جایی که همه ادمای عوضی اونجا بودن!!...
ج.ن: پااااااولللل .....پاول بیچاره با این که ۵۰سالش بود اما چاره ای نداشت باید میساخت با این اخلاق ارباب جوانش!!!.....
پ.ل: ههه هههه،.....بله ارباب .....جوانننن
ج.ن: سریع اولین بلیط برای سئول کره رزوم میکنی برام  پ.ل: بالاخره میخواین برگردین!! جیمین که دوباره اخم کرد داد کشید :کاریههه زود باش بروو پ.ل: بله چشم .....
جیمین به اتاقش رسید و اولین کاری که کرد زنگ زدن به دوستش بود : الو ته !! ت.گ: سلام چطوری پسر چرا امروز نیامدی دادستانی اقای لئون بدجور شاکی بود ج.ن: بدرک که شاکی بود مردک خیکی !! ت.گ: چته؟! ج.ن: هوف پدرم داره میفرستتم برم کره ت.گ: وات فاک چرا؟! ج.ن: یه دوست اسکلش زنگ زده کمک برای پرونده میخواد ت.گ: شتت پسر از هرچی بترسی سرت میاد ج.ن: کم زر بزن ت.گ: نه تو جیمین سابق نیسی قطع میکنم وقتی جیمین ثابق امد زنگ میزنم ج.ن: هی صبر کن، میخواستم به هوپ بگی چند روز نیستم ت.گ: چرا خودت نمیگی ج.ن:اون معاون لئون، ممکنه بفهمه من نباشم!! و اینکه  وقتش ندارم امشب پروازه ت.گ: وات فاک چه سریع!! ت.گ:ولی اون دوست پسرت!! ج.ن: یاا ته ۱۰۰دفعه گفتم دوست پسرم نیس اون خودش به من میچسبونه!! ت.گ: تو هم که بدت نمیاد!! ج.ن:ته!!! ت.گ: باشه بابا الان دفترش نیس امد میگمش ج.ن:من ممکنه چند هفته نباشم لئون رو خودتون یجور بپیچونین ت.گ: اخ خدا چون دوستمی باشه ج.ن: فعلا ....
نفس عمیقی کشید و ساکش بست چیز زیاد برنداشت چون فکر میکرد خیلی زود برمیگرده المان!!!.... که یهو پاول درزد امد تو پ.ل: ارباب جوان بلیط حاضر! ج.ن: خوبه برای چه ساعتی ؟! پ.ل: برای دو ساعت دیگس !! ح.ن: خیله خوب ماشین اماده کن من الان میام پ.ل: با ارباب بزرگ خدافظی نمیکنید !! ج.ن:نیازی نیس قبلا انجام شد !! پ.ل: بله چشم!!.... جیمین نگاهی به ساعت مچیش کرد ساعت ۶عصر بود دوساعت دیگه پرواز داشت باید سریع میرفت فرودگاه تا کارای خروجش انجام بده!....
*۱۵مین بعد فرودگاه:
وارد فرودگاه شد و اول به سمت بار بری رفت ساکش تحویل داد و بعد به سمت گیت رفت تا خروجیش بگیره و در نهایت تو یه کافه نشست و قهوه سفارش داد که یهو گوشیش زنگ خورد ...به صفحه گوشیش نگاه کرد پدرش بود! ج.ن: بله پدر ؟! پ.ج: اوه فرودگاهی ج.ن: بله!! پ.ج: پس چرا خدافظی نکردی!؟ ج.ن: نیازی نبود چون زود برمیگردم!! پ.ج: از کجا میدونی این پرونده فرق داره تو کشوری هم که داری میری فرق داره!! ج.ن: خوبه خودتون میگید فرق داره میدونم! پ.ج: اینا رو بیخیال زنگ زدم بگم که پی جینگ میاد فرودگاه دنبالت ! ج.ن: پی جینگ؟! پ.ج: اره همونی که بهت گفتم همکار سابقم! ج.ن: خیله خوب باشه!!! پ.ج: مراقب.... جیمین گوشی قطع کرد حوصلش نداشت از دست پدرش عصبی بود و حالا میخواست بگه مراقب خودت باش!!!! رسما من فرستادی تو دهن شیر بعد میگی مراقب خودت باش اه از کره متنفرم!!!...
"پروازه ۷۶۵به مقصد سئول کره جنوبی اماده پرواز است از مسافران محترم خواهشمندیم به گیت ۳مراجه نماین"....
پروازش خونده بودن بلند شد و به خودش‌گفت: پس سفر درپیش که میگفت اینه!!!.....
*سئول -کره جنوبی
پی‌جینگ در حالی که توی پوست خودش نمی گنجید خوشحال توی سالن داد زد :اره اینهههه ج.ی:میبینیش ۴۰سالش هنوز عین بچهاس!!! ن.ج: اخر بچس یا اجوشی؟! با این حرف نامجون جین یه چشم قرای بهش رفت روش به داداش کرد:چت عین سوسیس باربیکیو شده شدی؟!....پ.گ:داره میاددد اون داره میاد ن.ج:کی داره میاد؟! پ.گ: جیمین پسر پارک  سئونگ ج.ی: هان؟!همون سئونگ معروف پ.گ: اره ن.ج: طرف باید خیلی خر باشه که به ما کمک کنه؟!! ج.ی: این راست میگه پ.گ: اخ خداا بعد میگین چرا پروندها رو نمیبریم خوب معلوم یه نگاه به خودتون بکنید ! ج.ی: چمون؟! پ.گ: چتون نیس!!!! چرا نباید جیمین کمکمون نکنه ،اون همیشه طرف عدالت!!! ن.ج: جالب شد ....
پ.گ: حالام بجایی این که خونه من لنگر بندازید پاشید بریم دفتر تا فردا میاد دفتر مرتب کنیم و پروندها را براش اماده کنیم ..ج.ی: مگه مستقیم از پرواز میخواد بیاد دفتر؟! پ.گ: نه..ما میریم دنبالش ج.ن: گفته باشم اگر جین رانندگی کنه من نمیام ج.ی: کی اصلا گفت تو بیا!!....
نامجون جین رفتن لباسشون بپوشن و پی جینگ در حالی که پروندهای متشالی رو زمین جمع میکرد با خودش زمزه کرد :اخ جئون قیافت از این به بعد دیدنیه!!!!

  False courtroomDonde viven las historias. Descúbrelo ahora