B13*

113 26 3
                                    

*سئول _هتل لوتو ساعت۱۰:۰۰
همه جا تاریک بود اون دوباره توی تاریکی غرق شده بود و دنبال راه دررو میگشت .....میدوید و نفس نفس میزد میترسید و خسته شده بود از بس به هیچی ختم میشد رسما توی خلاء گیر کرده بود نه نوری نه پنچره ای برای دور شدن از این تاریکی هیچی همون طور که نفس نفس میزد روی دوپاش خم شده بود دست به زانو بود صدای زنگ بلندی اطرافش مثل طبل میکوبیدن انقدر بلند شد که اون در صدا قوطه ور کرد ناگهان چشماش با شتاب باز کرد نفس نفس میزد عرق سرد کرده بود چون از خواب پریده بود و دوباره کابوس هاش برگشته بودن!
با اخم غلیظی چهرش سمت گوشی لعنت شدش فرستاد تا اماده کشتن طرف مقابل پشت خط با کلمات بکنه که ناگهان شماره ناشناس دید در عین عصبانیت و اخم، تعجب کرد و تماس وصل کرد .....
پ.گ: اوه سلام جیمین شی خواب بودین؟! راستش خواستم بگم ادرس دفترمون براتون فرستادم جیمین که انگار حس کرد باهاش مثل یه جوک مریض رفتار میشه رسما با لحن خشن توپید بهش گفت: لاززززززم نکرده هم پیام بدی!! هم زنگ بزنی نیم ساعت دیگه اونجام!!!!! و بدون عمان دادن به پی جینگ بد بخت برای تحلیل حرفش قطع کرد چشماش بست خسته بود شاید بخاطر ندادن استراحت به خودش سر هر پرونده است یا؟!امدش به کره؟!!!!!.........
نفس عمیقی گرفت کتش برداشت باید هرچه زود تر این پرونده لعنتی تمام میکرد برمیگشت کشورش( جای تعجب نداره که دیگه نخواد اینجا را خونه خودش بودنه؟!!!....)
پا تند کرد که وسط سالن اتاق ساکش دید اون هنوز اصلا ساکشم باز نکرد بود!چه بهتر وقتی زود پرونده تمام کنه نیاز نیس ساکی باز کنه!!
سریع خارج شد و با زدن دکمه پایین اسانسور وارد اسانسور شد که زنی دید که در حال رژلب زدن به آینش خیره شد !جیمین اصلا حوصله دید زدن نداشت چرا که خیلی وقته متوجه شده بود از دید زدن دخترا و زنا خوشش نمیاد خودشم نمیدونست چرا!!
به لابی که رسید دستش محکم روی زنگ رسپشن بد بخت میزد هی روش میکوبید کل سالن صدای زنگ گرفته بود بلا بدبخت از ناکجا اباد هل کرده امد پیشش و گفت : اوه بله ببخشید صداش نشنیدم!!جیمین بیشتر اخم کرد یعنی چی صداش نشنیده بود؟! با لحن تندی گفت: یه تاکسی برای این مقصد میخوام ! و گوشیش سمتش گرفت بلا تند توی سیستم تایپ کرد گفت: الان میرسه.....جیمین سری تکون داد منتظر ایستاد سرش بدجور درد میکرد کابوس دیده بود از همه مهم تر قولش و امدن به اینجا را شکست چی از این بهتر که روزش خراب کنه؟!....
بلا که سر و وضع پسر دید مونده بود درخواستش بگه یا نه؟!اخر جرئت کرد گفت: اممم راستی میدونید هتلمون دکتر ویژه داره و..... جیمین نزاشت حرفش تکمیل کنه گفت: لازم نکرده و سمت ورودی لابی رفت تا ببینه تاکسیش امده یا نه؟! وقتی خارج شد دید تاکسی امد سریع سوار شد بدون اهمیت راننده سرش به ماشین تکون داد و چشماش بست نمیخواست به هیچی فکر کنه هیچییی!.
*۳۰مین بعد
وقتی ماشین ایستاد پول راننده داد و پیاده شد انتظار داشت حداقل دفتر جایی وسط شهر یا تو یه ساختمان لوکس باشه! اما محض رضای خدا اینجا کجاس؟! یه محله قدیمی دورافتاده سئول که نمای ساختماناش نشون میده ۲۰سال ساخته باید تخریب کرد نکنه ادرس اشتباه امده بود !! به ورودی ساختمان رسید از پله ها یکی یکی بالا میرفت نرده پله ها دستکمی با پرتگاه نداشتن اخه زنگ زده بودن!......به در که رسید ایستاد تا امد در بزنه که  در باز شد پی جینگ با لبخند شل دم در ظاهر شد و قتی چهره پسر دید مجبور شد لبخندش مصنوعی کنه!پ.گ: سلام بیا تو جیمینشی،جیمین وقتی وارد شد یکم امید وار شد چون حداقل دفترشون یکم با بیرون ساختمان متفاوت تر بود حس بهتری پیدا میکرد چشمش چرخوند دسته پرونده رو میز پی جینگ دید پس سمتش رفت ج.ن: پرونده ای که براش امدم کره چیه؟! جین و نامجون که کمی دورتر نزدیک به هم دوریه میز نشسته بودن ساکت بودن تا ببینن بقول دوست و برادرشون این ادم چه قدر تو کارش حرفه ایه!....پی جینگ پرونده اول برداشت جمله جیمین اصلاح کرد: درواقع اولین پرونده ای که باید حلش کنیم این و اون به دست جیمین داد!......جیمین که انگار شوکه باشه چشماش چهار تا شد : چی یعنی چی اولین پرونده؟! پدر نگفت این شرکت چندین پرونده داره ! پ.گ: اره خوب راستش خودم چیزی نگفتم ! بله عین روز برای جیمین روشن شد که عین خر تو گل گیر کرده وحالا کلی پرونده از یه شرکت بود که باید حل میکرد مگه اون شرکت کارش چی بود یا مال کی بود که همش میبستن الان اون باید همش حل میکرد همه اینا دست کم یک سال طول میکشید!!!.....
عصبی تر اونی بود که بخواد حتی ۱مین دیگه تو اون دفتر بمونه پس رسما داد زد : خیلییییی خوببب من این پرونده تو خونه برسی میکنم اطلاعاتی از شرکت ندارین ؟! پی جینگ که انگار منتظر همین مسئله بود رو کرد به دوست و همکارش نامجون گفت: نامجون میشه پرونده B13برامون بیاری؟! نامجون بلند شد پرونده به دست پی چینگ داد و اونم به دست جیمین داد:جیمین شی این تمامی اطلاعات ما از این شرکت جیمین یه نگاه کرد خواست بره سمت در که یهو برگشت گفت: اهان راستی همه پرونده این شرکت بر اساس اسامی و تاریخ و موضوع و شباهت قتل یا هر کوفت دیگه که داره باهم دسته بندی کنید و این که وکیل مدافع این شرکت کیه؟! پ.گ: اوه بله حتما! ام وکیلش جئون عو....یعنی یه وکیل فاسد از طرف دولت که بتونه ساپرت کنه این شرکت اسمتش جئون جونگکوک! با امدن این اسم جیمین اخمی ظریفی کرد چرا اشنا بود براش؟!ج.ن: خیله‌خوب به کارتون برسید و  درمحکم بست رفت:جئون ؟!جئون!!!!جئون؟!چرا اشنایی؟! پله هارا دوتا یکی میکرد میرفت پایین ذهنش درگیر اسم شده بود اون کی که انقدر اشنا میزنه؟!!!! باید دربارش تحقیق میکرد اره همین بود باید میفهمید اونی که مقابلش کیه ؟! و نقطه ضعفاش چیه واصلا چرا از طرف دولت؟! اهیی کشید باید سریع میرفت خونه این طور که معلوم بود باید زود کارش شروع میکرد چون نمیخواست یک سال کامل تو این جهنم باشه! ج.ن: باید بفهممم کی هستی جئون!؟ سریع تاکسی گرفت تا به هتلش برسه وقتی به پیشخوان رسید ناگهان شونش به مردی چهار شونه کت و شلواری خورد!! و جیمین اصلا اعصاب عذر خواهی نداشت که ناگهان مرد برگشت گفت: ج.ک: هی بد نیست جلوت نگاه کنی؟!

  False courtroomWhere stories live. Discover now