*دادستان!

122 21 9
                                    

ووووژژژ~~~~ووووووژژژژ!
این صدای گوشی جیمین بود که از دیشب با پرتاب جانانه جیمین زیر بالش رفته بود  و حالا با صدای زنگ شخصی داشت خودش را میکشت که بلکه صاحبش بهش جواب بده!.....
جیمین که مدام این صدای لعنتی روی مخش رفته بود اخمی کرد و زیر لب فاکی گفت!.
پلک  هاش را باز کرد و دستش از زیر پتو بیرون اورد و اون گوشی لعنتی را کشید بیرونن .
ج.ن: لعنت به همتون!.......
بدون دیدن اسم شخص مد نظر تماس وصل کرد  و با طلبکارانه ترین لحن ممکن گفت: چیه ؟!چتونن اول صبحی؟!......
تا این گفت پیجینگ بیچاره از پشت خط لبخند ضایعی زد گفت: جیمینشی؟!!!!.....
جیمین که تازه فهمید پیجینگ ناگهان از روی تخت بلند شد و دستش محکم به پیشانیش زد!،درسته از پیجینگ و اون دوکله پوکاش خوشش نمیامد(منظورش نامجون و جین)اما خوشش هم  نمیامد وجه خودش جلو این سه نفر خراب کنه!.
نفس عمیقی کشید و  سعی کرد سردرد اول صبحش نادیده بگیره،و گفت: اوه ببخشید اقای کیم!فکر کردم شخصه دیگه ای بهم زنگ زده! چه مشکلی پیش امده؟!
پیجینگ که دید این وکیل بد اخلاق برای اولین بار ملایم باهاش صحبت میکنه لبخندی زد  و از اون طرف خط گفت: مشکلی نیست آقای پارک! خبر دیشب را نشنیدن؟!
جیمین اخمی کرد و با خودش گفت: اخبار؟!چرا باید اخبار کشوری که ازش متنفر دنبال کنه؟!....همین که امده اینجا خودش خیلیه!
چشمی چرخوند گفت: گفتم جیمینشی صدام کن!خبر چی؟!
پیجینگ بی معطلی گفت: اوه بله چشم! خوب راستش دیشب یه پسر ۱۸ساله بر اثر مصرف  قرصای همون شرکتی که داریم روی پرونده هاش کار میکنیم  مرده!.....
جیمین که حتی حدسشم نمیزد که ممکنه علت مرگ فقط یه قرص کوچیک باشه!شوکه پلکی زد،حالا میفهمید چرا پیجینگ میگفت این پرونده پرونده ساده ای نیست! از اونجایی که هر دادستان عدالت خواهی مثل جیمین وقتی خبر به ناحق کشته شدن شخصی را میشنید مطمئنا خودش اماده هر اقدامی میکرد!.
ج.ن: که این طور! خیله خوب ادرس برام پیام کن و لطفا خودت و همکارات دفترچه و خودکار همراهتون باشه لازم یسری نکات صحنه جرم یاداش برداری کنید و اگر برادرت جین یا دوستت آقای نامجون دوربین دارن با خودتون بیارین !
پیجینگ با این حرف جیمین لبخند رضایت مندی زد و گفت: اوه بله حتما نامجون دروبین داشت یادمه حتما بهش میگم بیاره، و اوه اره ادرس براتون پیام میکنم......
و جیمین تمام قطع کرد.....
پیجینگ با قطع شدن تمام برای بار هزارم از انتخابی که کرد خوشحال و رضایت مند بود .
..........
جیمین همین که تماس را قطع کرد بدون معطلی گوشی روی میز عسلی گذاشت و راهیه سرویس شد و صورتش شست و به آیینه نگاه کرد ،خودشم تعجب کرد که این خودش ؟!جیمین!اما خودش حس میگرد جدیدا قیافش شبیه زامبیای محرک شده!.
بیخیال شونه ای بالا انداخت و راهی ساک لباسش که کنار تخت بود شد و یک دست لباس گرم برداشت تا بپوشه،الان اواخر دسامبر بود و نزدیک های کریسمس!همه ذوق نو شدن سال داشتن به جز پارک جیمینی که بقول خودش توی کشور دوزخی گیر کرده!.
کت پشمی طوسی رنگش را به تن کرد و کارت اتاق برداشت و سمت آسانسور رفت وقتی در اسانسور باز شد برای اولین بار جیمین توی آسانسور تنها بود!.وقتی به طبقه همکف رسید بدون حتی سلام یا توضیحی کارت روی پیشخوان بلا گذاشت و سمت ورودی هتل رفت!
بلا: اوه اقای پارک؟!!~~~~
بلا از دور صداش میزد اما اون اهمیتی نداد و مستقیم به سمت در لابی رفت، وقتی درباز کرد ماشین هایی دید که از خود هتل بودن و تا مقصد های محدود میتونستن به مهمانان هتل سرویس بدن ،پس به سمت یکی از اونا رفت  که بین راه دینگ!نوتیف گوشیش امد، این یعنی پیجینگ ادرس فرستاده بود، گوشش از جیب کتش دراورد و پیام جدید خوند،وقتی فهمید محل جرم کجاست زیر لب گفت: محل جرم یه سوپریه؟! داشت روی پیام پیجینگ تمرکز میکرد که سایه مردی را روی خودش دید سر بلند کرد و مرد راننده رادید بدون حتی سلامی گوشی را جلوی صورتش گرفت گفت:من میخوام به این مقصد برم!
راننده که همچین ریکشنی دید ابرویی بالا انداخت و گفت: مشکلی نیس همین دو خیابان پایین تره!
و جیمین سریع صندلی عقب نشست و راننده ماشین روشن کرد .
بین راه جیمین از پنجره اطراف نگاه کرد افرادی که عاشقانه با یارشون شونه به شونه هم قدم میزدن! جیمین اهی کشید و دوباره به اون منظره نگاه کرد،شاید از نظر ظاهری همه فکر میکردن جیمین علاقه ای به رابطه داشتن نداره!اما جیمین حتی نمیدونست به چی گرایش داره! با صدای رانند سرش برگردوند و دید که جلوی سوپری نگه داشتن ، دست توی جیبش کرد و مقداری پول به مرد داد و پیاده شد ، تا امد سمت سوپری بره پیجینگ و برادر و دوستش صداش کردن:جیمینشییی!.....
جیمین سرش برگردوند و دید پیجینگ و اون دو نفر دارن به سمتش میان.‌...‌
پ.گ: سلام جیمینشی!راستش ما منتظر شدیم شما بیاین اخه ما را راه ندادن بریم تو!
جیمین با این حرف پیجینگ متعجب اخمی کرد گفت: برای چی؟!
و عصبی نوار زرد داد بالا داد  و رفت سمت ماموری که همین الانشم به اندازه کافی داشت با دخترای محل لاس میزد!.
با تحکم کامل گفت: ما باید همین حالا بریم تو!و اشاره به سه نفر پشت نوار زرد کرد.
مامور که همچنان لبخندی به لب داشت و اخمی به جیمین کرد که چرا مزاحم کارش شده!
مامور:شما کی باشی؟!
جیمین با جدیت تمام گفت: دادستانم!
مامور گفت :خوب باش!
جیمین سری‌کج کرد با عصبانیت رفت توی صورت مامور گفت: میدونی من کیم؟!من یه دادستان بین المللیم نه مثل تو!میدونی که نباید از مافوقت سرپیچی کنی؟!پس بکش کنار!
مامور که این حجم جدیت دید ترسید و کنار رفت و جیمین هم به پیجینگ اشاره کرد که بیان!
ج.ن: یادت باشه تو ملع عام حداقل لاس نزن......
حرفش قطع کرد و به برچسب اسمش نگاه کرد و ادامه داد: سرگرد کیم سایکین!.
و با اقتدار تمام رفت داخل که با جنازه ای که دهنش کف کرده و وسایل فروشگاه به هم ریخته مواجه شد به سمت مامور پزشک قانونی رفت گفت: بهم یه دست کش بده!
زن اخم کرده سر بلند کرد گفت: جانم؟!یاااا کیم سایکین چرا راهش داد تو!
جیمین هم عصبی داد زد: چند بار بگم که من یه دادستانمممممممم~~~~~~!

  False courtroomWhere stories live. Discover now