* واقعا امدم کره!

113 25 6
                                    

با صدای مهمان دار پرواز از خواب بیدار شد و دید گردنش به جایی گیر کرده چشماش باز کرد هنوزتار میدید بعد چند بار پلک زدن متوجه موقعیتش شد توی گردنش بالش بود و دور کمرش هنوز کمربند هواپیما بسته شده بود!......
سعی کرد حرکت کنه و با دست کمربند بازکنه اما نتونست انگار خشک شده بود اونم تمام بدنش!چند ساعت مگه رو صندلی نشسته بود ۲۰ساعت!!!..
سعی کرد تقلا کنه نتونست اخر مهمان داری که از ردیف صندلیش عبور میکرد امد نزدیکش :صبح بخیر اقا کمکی ازم برمیاد !!! جیمین هیچ وقت دوست نداشت از کسی کمک بخواد چون نمیخواست ضعیف جلو کنه!! ولی الان واقعی گیر کرده بود.....
ج.ن: اوهه بله میشه کمربندم باز کنید ظاهرا گیر کرده! م.ه:البته یه لحظه! مهمان دار خم شد تا کمربند جیمین باز کنه و این باعث شد که جیمین با این که هنوز گردنش گیر کرده بود تو بالش گردنی سرش ببره عقب اخه بوی شیرین عطر زن داشت خفش میکرد!خودشم هیچ وقت نمیفهمید چرا انقدر از زنا حراص داره هنوز یادش نرفته بود که پدرش بار ها سعی بر اشنا کردنش با دخترا مختلف میکرد!......
ج.ن: ممنون م.ه: ما وظیفمون چیزی میل ندارین !؟ ج.ن: اوه نه ممنون فقط!......کی میرسیم؟ مهماندار به ساعتش نگاه کرد و گفت: دقیق بخوام بگم ۱۵مین دیگه هواپیما میشینه ج.ن: چه خوب!  و مهمان دار رفت جیمین تعجب کرد چرا باید ذوق فرود امدن تو خاک کشوری که ازش متنفر خوشحال شه! شاید بخاطر این که از هواپیما و ارتفاع ترس داره نه چیز دیگه ای!!.....
*۱۵مین بعد فرودگاه اینچئون کره جنوبی
پ.گ: یااا چرا عین بچه ها رفتار میکنید صاف وایسید دیگه ن.ج: با منی؟! ج.ی: نه با اون پسراحمق پشت سریمونه! نامجون یه چشم غره بهش رفت نگاهش سمت پی جینگ داد ن.ج: به من چه داداش خودت بیا جمعش کن همش ور میزنه! جین که تعجب کرد اخمی کردپلاکارت اسم پارک جیمین از دست پی جینگ کش رفت یکی محکم زد تو سر نامجون!..... پی جینگ که تا الان ساکت بود با این حرکت این دو شاخ دراورد و شک کرد که واقعا رفیق نامجون و برادر جین؟!...... و داد زد : بسسسسسسس کنیدددد دیوثا احمق! و اون دو دست نگه داشتن حتی همه افراد فرودگاه هم چند لحظه ایستادن و نگاهشون کردن اخه پی جینگ بدجور داد زده بود!..... یه نگاه به اطرافش کرد و لبخند ظایعی زد ازشون عذر خواهی کرد و نگاهی شیطانی به اون دو کرد : بدمن اون پلاکارت ...!! نامجون و جین که هنوز با چشماشون فحش میدادن سعی کردن مثل ادم رفتار کنند و خیلی محترمانه منتظر مهمونشون بشن!‌....پ.گ: امدد امددد.... ج.ی: کوو کدوم کجاس؟! ن.ح: هی اون نیم وجبی را میگین؟!..... پی جینگ پوکر نگاهش کرد گفت: همون نیم وجبی هم عقلش بهتر تو بعدم اون بچس محض رضای فاک پشت سریش میگم!......
هر سه به پسری اخمالو که زیر چشماش پف کرده بود نگاه کردن!ج.ی: شت این که عین برج زهرمار که!!! ن.ج: خوب حداقل یکی عین خودت پیدا شد! جین نزاشت حرفش کامل تمام شه که با ارنج امد تو پهلوش! ج.ن: اخخخخخ لعنت بهت... پ.گ: یه مین یه جا وایسید عین ادم داره میاد سمتمون......
جیمین.....
بعد کلی پرواز طاقت فرسا بلاخره رسیدم کره باورم نمیشه بعد ۲۰سال برگشتم !! نمیدونم چرا نمیتونم هنوز اسمش خونه بزارم!! ولی شاید دلم تنگ شده باشه!!....از گیت رد شدم تمام کارای چکینگ انجام دادم و به سمت پله برقی رفتم سرم درد میکرد و زیر چشمام پف کرده بود طبیعیه بعد ۲۰ساعت سفر کسل کننده چیزبهتری ازم درنمیاد!....هوفی کشیدم هر چی پایین تر میرفتم ادمایی اون طرف میدیم که منتظر مسافرشونن که بیان یعنی امدن دنبالم ؟!پدر که گفت میفرستن دنبالم! هرچند نیانم بهتر خودم میرم هتل!....که یکدفعه سه نفر دیدم که دونفر دیگشون داشتن با هم دعوا میکردن !روانی چیزی بودن؟! ولی یکیشون اسم من رو پلاکارتش داشت "پارک جیمین!"  اههه  یعنی قرار با این سه کله پوک پرونده حل کنم ؟!.....شونه ای بالا انداختم به سمتشون رفتم و حرکاتشون زیر نظر داشتم اضطراب داشتن؟!مگه من هیولام اینطوری نگاه میکردن؟!....
*ادمین
جیمین جلوتر و جلوتر رفت تا با اون سه نفر ملاقات کرد پی جینگ سعی میکرد ذوقش حفظ کنه و یه قدم بره جلوترو احترام رسمی بزار هر چند میدونست ازش بزرگتره ولی خوب الان موقعیت کاریشون مهم بود! پ.گ: سلام من کیم پی جینگ هستم دادستان سابق و دوست قدیمی پدرتون!... پی جینگ انتظار داشت جواب احترامش بده و احوالپرسی گرمی بکنه ولی پسر(جیمین)فقط با سر جوابش داد! زد تو ذوق اما کم نیاورد رفت کنار نامجون تا اوناروهم معرفی کنه...:و ایشون کیم نامجون دستیار من و کیم سوک جین هم برادر من هستش نامجون و جین هر دو سلام کردن ولی جیمین باز هم به سر تکون دادن اکتفا کرد جوری که نامجون هم زده شد تو ذوقش اصلا فکر نمیکردن این پسر اانقدر بی ادب باشه!...پی جینگ برای عوض کردن جو خنده مصلحتی کرد و گفت: اوهه پروازتون چطور بود ؟!او راستی یادم رفت مقدمتون به کره خوشامد میگم !....جیمین خیلی کسل و بی روح گفت: افتضاحححح و این باعث دوباره خنده مصلحتی پی جینگ شد پ.گ: حتما خسته بنظر میاین لطفا از این طرف ولی جیمین سرعت گرفت به سمت درب خروج رفت  ج.ی: وات فاک این دیگه چجورش؟! ن.ج:یکی باید خود این پسر ادب کنه این میخواد جئون شکست بده! پ.گ: نکتش همینه دیگه چون شبیه همن! ج.ی: تو از کجا میدونی؟!.... ن.ج: چرا بهش هی احترام میزاری اون‌جمله مسخره چی بود  "مقدمتون به کره خوشامد میگم" ایشششش مگه خلبانی؟! پ.گ: اقدر حرف نزدید رفتتت بدویین....ج.ی:  اه خدایا قرار این پسره جیمین و جئون جونگکوک هر سه ی مارا به فنا بدن....! پی جینگ چشم غره ای بهش رفت همه دوان دوان دنبال جیمین رفتن ....
جیمین وقتی پاش از فرودگاه گذاشت بیرون و به اطرافش نگاه کرد تازه متوجه تغییر زیاد کشور شد حق داشت این همه سال نیامده بود و حالا تعجب کرده بود از این حجم تغییر درگیر اینا بود که دوباره صدای همون مرد که خودش پی جینگ معرفی کرده بود به گوشش رسید پ.گ: اههه هههه قربان لطفا از این طرف ماشین از این سمت ...جیمین دنبال اون سه نفر رفت و به ماشین رسید یه نگاه بهش کرد بیخیال سوار شد ج.ن: وات فاک مردک فکرده کیه خدمتکارش!!؟ خودتون کیفش بزارید صندوق ج.ی: به من چه پی جینگ زنگ زد بهش پ.گ: برید سوارشید اهه خودم میزارم .....
جیمین درحالی که تو ماشین بود هنوز باورش نمیشد امد کره زیر لب گفت:من واقعا امدم کره!

  False courtroomWhere stories live. Discover now