*همون همیشگی!

160 21 9
                                    

*تیک تیک تیک تیک* این صدای راهنمای ماشین جونگ کوک بود که با چرخش به چپی که داشت به صدا دراومده بود و باعث شد، فرمون را به سمت چپ بگردونه تا راهنما به حالت اول برگرده؛ ساعت ۱۱شب بود و خیابون ها کاملا خلوت بود. و همین ترسناک ترش میکرد، که یک ماشین مرسیدس بنز مدرن با اون حجم صدای دور موتور به تنهایی درحال جولان دادن تو خیابون ها باشه.
جونگکوک بشدت خسته بود، اون بجایه این که توی خونه گرم و نرمش توی کتابخونش در حال ورق زدن‌کتاب ها باشه ، درحال رانندگی تو خیابون ها بود، اونم بخاطر کی؟!یک حرومزاده ایی که همش باید وانمود میکرد وکیل و مدافع درجه یک اون و شرکت کوفتیشه!.
بعضی وقت ها دلش میخواست سونگ بوک با یک کلت بکشه و خودش و بقیه رو خلاص کنه!،‌اما بقول یونگی هیونگ : گرگی  ، که تو یه گله و تیم شکار می کنه ، شانس زنده موندن بیشتری نسبت به  شیری  که به تنهایی شکار می کنه داره!...
یونگی هیونگش‌ حق داشت سونگ بوک ادم معمولی نبود‌که بشه یه‌تنه شکستش داد!،اون با همه افراد بالا دست این سیاست فاسد هم دست بود !و قطعا نمیشد یه شبه چیزی تغییر داد و قهرمان داستان شد!.اما از طرفی هم دیگه طاقتش تمام شده بود، چند بار باید کارای سونگ بوک  لاپوشونی میکرد!چند بار باید چشمش روی این حجم قتل میبست؟! دیگه خسته شده بود! .
اهی کشید و ماشین دقیق کنار جدول پارک کرد و موتور ماشین خاموش کرد و پیاده شد .
و روبه روی ورودی برج ایستاد ، برجی که پنت هاوسش‌مال فاسد ترین مرد کره یعنی سونگ بوک بود .
چشمی چرخوند و بی حوصله وارد لابی برج شد و به سمت رسپشن رفت .
ج.ک: سلام جئ.......
جونگکوک امد خودش معرفی‌کنه که نگهبان گفت: نیاز نیس میدونم کی هستی! برو بالا به سونگ بوک الان میگم داری میای!.
جونگکوک بدون حتی تشکر راهش به سمت اسانسور کج‌کرد.
طبیعی بود این اجوشی بشناستش !، از زمانی که وکیل شرکت سونگ بوک شده بود یک روز پیدا نمیکرد که شبش اخر به برج لعنتی اون ختم نشه!
دکمه بالا بر زد و درب اسانسور باز شد و بدون معطلی وارد شد و چشماش برای لحظه ای بست‌که حداقل وقتی قیافه نحضش‌ میبینه عصبانیتش بتونه کنترل کنه ، بالاخره به جلو درب بزرگ چوبی پنت هاوس رسید ، قبل این‌که حتی زنگ بزنه، در با شتاب باز شد و سونگ بوکی که داشت با خودش کلنجارمیرفت نگاه کرد .
س.گ: اههه بالاخره امدی؟!
جونگکوک بدون جواب امد داخل و بدون حتی نگاه به اطرافش روی اولین مبل نشست و سونگ بوک هم دقیقا روبه روش نشست، از اونجایی که جونگکوک بار اولش نبود که‌پنت هاوسش میبینه پس دلیل و علاقه ای  هم نداشت که بهش نگاه بندازه!.
سونگ بوک امد لب باز بکنه و شروع کنه غر غر کردن، که جونگکوک سریع گفت: میدونم همون همیشگیه!.
سونگ بوک درحالی که سرش ماساژ میداد تا بهتر بشه گفت: خوبه که میدونی ، بیا این پروندش .....خودت میدونی باید چیکار کنی دیگه نه؟! فقط سریع جمعش کن ،همین الانم که خبرش پخش شده دوباره رسانه ها شرکتمون زیر سوال بردن ، داره سهام شرکت ریزش میکنه.
جونگکوک پرید وسط حرفش گفت: شرکت تو نه من!
سونگ بوک چشمی چرخوند گفت: بیخیال الان اصلا حوصله ندارم ، تو وکیل شرکت منی پس شرکت جزی از تو هم هست!.
جونگکوک با این حرفش چشمی چرخوند پوزخند زد:اره ولی منفعتش برای تو بیشتر!
سونگ بوک با این حرف روش برگردوند و دسته پولی جولش گذاشت گفت: بیا اگر حرف منفعت برای هر دومون هست! ازت میخوام فردا کامل همچی رو تمام کنی!زود تر از اون وکیل روانی و پیجینگ و دار و دستش برو محل جرم و همچی مثل قبل پاک کن ، اگر خانواده پسر اعتراض کردن بهشون پول بده!.
جونگکوک که دیگه به این حرفای تکراری سونگ بوک عادت کرده بود گفت: پارک جیمین میگی؟!
بوک‌که با امدن اسم اون مرد صورتش درهم‌کرد گفت: اره ، همون روانی که جدیدا میخواد تو کارمون موش بدونه!
جونگکوک دوباره پوز خند زد و خیلی اروم‌گفت: من و همون پارکی که تو میگی جوری به‌خاک بمالیمت که ندونی از کجا خوردی عوضی!
سونگ که انگار زمزمه ای شنیده باشه گفت: چیزی گفتی؟!
جونگکوک درحالی که دسته  پول و پرونده رو داخل کیف چرمش میگذاشت  و بلند شد گفت: نه! فردا بهت خبر بدم یا تو اخبار میبینی!!؟.....
سونگ بی مقدمی گفت: تو اخبار ببینم ظاهرا بهتر!.
جونگکوک هم که از این حرفش خوشش امد چشمکی زد و کیفش بالا اورد  و بهش نشون داد گفت: پس بشین و تماشا کن!.
و در  باز کرد و محکم بهم زد .
ج.ک: پارک بالاخره اولین دیدار رسمیمون فردا انجام‌میشه ! مشتاقم ببینمت!.
با این حرف حالا انرژی داشت، عین بمب ساعتی!و خوشحال دکمه اسانسور زد و داخل شد و وقتی درب اسانسور بسته شد فورا به هیونگش زنگ زد .
ج.ک: الوو~~~~هیونگ!
یونگی ظاهرا دوباره نخوابیده بود، و کل شبانه روز و حتی روز های کاریش صرف پرونده مخوف کرده بود.!
ی.گ: جونگکوک!چی شده؟!
ج.ک: خبرا به دستت رسیده؟!
ی.گ: اره شنیدم میدونم دوباره رفتی پیشش!
ج.ک: اره اما این بار فرق داره!
ی.گ: یعنی میخوای بگی اون پسره پارک ؟!
ج.ک: اره دقیقا
ی.گ: نگران نباش همین امشب پاک سازی میشه فردا اگر زود تر تو هم برسن چیزی دستگیرشون نمیشه!
ج.ک: هوف~~~~خیالم راحت شد!خیلی دوست دارم بدونم قرار چطور این پرونده رو حل کنه!
ی.گ: منم!راستی نمیدونی محل اقامتش کجاس؟!
جونگکوک با این حرف به فکر فرو رفت گفت:خوببب...... یادمه تو هتلی که  تو توش اقامت داری  اخرین بار تو لابیش دیدمش!
یونگی با این حرف دونسنگش رسما داد زد گفت:چیییییییی؟!!!!
جونگکوک هم خودش تازه فهمید چه اتفاقی افتاده و اون هم درحالی که درب اسانسور باز میشد داد زد :لعنتتتت بهششششش چرا زود تر نفهمیدم!
با این داد، نگهبان بیچاره ازچرتی که زده بود رسما بیدار شد !

  False courtroomWhere stories live. Discover now