*قرص سیاه!

307 24 6
                                    

بوی تعفن همه جای این سوپرمارکت رو گرفته بود! بویی شبیه به مواد قوی شوینده که توی بیمارستان برای استریل کردن استفاده میکردن!...
یعنی قبلا از ورود مامورین پلیس و پزشک قانونی، کسی محل جرم رو تمیز کرده بود؟!.....
...............
با داد جیمین زن اخمی کرد و بلند شد و حالا که چشم تو چشم به جیمین زل زده بود گفت: دادستان؟!تا جایی که یادمه اینجا یه دادستان بیشتر نداشت که اون خدا رحمتش کنه !
اون زن رسما داشت به جیمین تیکه مینداخت اما ، جیمین بدون اهمیت دست کشی بی اجازه از وسایل زن برداشت و روبه سه نفری که همراهش بودن گفت:نامجون ازت میخوام تک تک وسایل و وجب به وجب این محل عکس بگیر حتی بی ارزش ترین هاشون!......، جین از صحنه جرم یاداشت برداری کن و از اخرین فروشنده ای که اون تایم این پسر مرده و شیفتش بود بازجویی کن! و شما آقای پیجینگ! شما باید به من کمک کنید!.
نامجون و جین و پیجینگ که از این حجم اقتدار و مهارت جیمین توی کارش شوکه بودن هر کدوم سری تکون دادن و راهی کاری که جیمین بهشون سپرده بود شدن .
که ناگهان جین ایستان و عقب گرد کرد و گفت: اممم فقط یه چیزی ما مجوزی برای بازجویی نداریم!
جیمین که داشت چهره سرد و بی روح مقتول برسی میکرد سری بلند کرد گفت: بگو فقط برای اطلاعات ازش چند تا سوال میپرسی همین! طبق قانون مشکلی نداره حالا هم برو!.....
جین که کاملا با حرف جیمین قانع شده بود سری تکون داد و مسیرش به سمت اتاقک دوربین ها و جایی که فروشنده شیفت شب بود تغییر داد.
پیجینگ که از این همه نظم و اقتدار دادستانی که انتخاب کرده بود لذت میبرد لبخندی بر لب داشت و با نگاه کردن جیمین ، کمی جدی تر شد و منتظر دستور موند .
ج.ن: عجیب دهنش کف کرده!،باید زبونش چک کنم! یه پنس بهم بدین!.....
و جیمین دستش را به سمت پیجینگ هدایت کرد تا بلکه وسیله مورد نظرش بهش بده.
پیجینگ هم بی معطلی بدون اجازه زن مامور پزشک قانونی که تا اون لحظه نظاره گر کار های اون ها بود ، به سمت کیف وسایل رفت و اون به خودش نزدیک تر کرد و پنس را مستقیم کف دست جیمین گذاشت .
جیمین خیلی اروم دهن مقتول را باز کرد و زبونش را با پنس گرفت تا موقعیتش را بسنجه و چک کنه!
و پیجینگ همین که اون حجم پرز های سفید را روی زبان اون پسر دید شوکه گفت: اوه خدای من دوباره از همون قرص؟!
جیمین که منظورش دقیق نمیفهمید سری کج کرد گفت: کدوم قرص؟!
پیجینگ که ۱۰۰درصد مطمئن بود باز هم از همون پرونده مشابه گفت: قرص سیاه ! درواقع همه به اسم شواتز پیل میشناسنش! یه قرص عجیب که هیچ کس تاحالا ندیده و نه میدونه سازندش کیه و نه میدونه از کجا میاد!
جیمین که عجیب کنجکاو شده بود با خودش تلفظ عجیب اون قرص رو تکرار میکرد که ناگهان متوجه چیزی شد و  پنس از دستش افتاد!.
ج.ن: شواتز پیل!این که اسمش از زبان المانی گرفتن!
پیجینگ هم که حالا گیج شد بود چند بار پلک زد گفت: چی؟!
جیمین که حتما باید میفهمید دقیقا این لفظ از کجا امده!و چرا المان؟!کشوری که خودش چندین سال بود توش زندگی میکرد! یعنی امکان داشت که تو کشوری که خودش دادستانش بود قاچاق دارو و مواد مخدر به کره انجام میدادن؟!
بدون هیچ حرفی بلند شد و دستکشش دراورد گوشه ای پرت کرد و به بیرون سوپر مارکت رفت ،باید به ته زنگ میزد!، پس گوشیش از جیب شلوارش دراورد درحالی که های نفس گرمش توی هوای سرد پخش میشد به ته زنگ زد و بعد چند بوق بالاخره جوابش داد .
ت.گ:اوه جیمینا! میخواستم الان زنگت بزنما!
جیمین که میدونست دوستش خوشخیال و داره الکی میگه چشمی چرخوند گفت: خیله خوب دیدم چقدر زنگ زدی! برات یه کار دارم!....
ته که ظاهرا توی دفتر دادستانیه مرکزیه برلین بود و هنوز سرش شلوغ بود گفت: اممم قبل اینکه چیزی بگی نمیخوای بدونی تحقیقاتم به کجا رسید؟!
جیمین که میتونست حدس بزنه دوستش قرار چی بگه گفت: نه چون مطمئنم که  هیچ جرم بین الملی هم نداشته!
ته که با این حرف جیمین تعجب کرده بود گفت: از کجا میدونی؟! درواقع درسته ! جالب بدونی حتی رابطه خوبی توی اروپا داره!.......
جیمین که حدسش درست درامده بود پوزخندی زد و گفت: دیشب اطلاعاتش دراودم و به هیجا نرسیدم !حالا اینا را ولش کن ازت میخوام با هوسوک برین محله های پایین شهر و بگردین ببینید کسی شواتز پیل مصرف میکنه یا نه!
ته که از این حجم اطلاعاتی که دوستش بهش داده بود شوکه شده بود اخمی کرد و گفت: منظورت قرص سیاه؟!
ج.ن: اره مگه میشناسیش؟!
ت.گ: نه! ولی میگردم .....اتفاقا امشب هوسوک دعوت کرد بریم همون بار همیشگی معروف !...اه جیمینا جات اینجا خالیه....کلی پرونده هست که دست خودت میبوسه!.......
جیمین با این حرف تهیونگ لبخندی زد گفت: اه ته اگه الان اونجا بودم یکی میزدم پس کلت!
و همین صدای خنده تهیونگ را بلند کرد و خندید ، و باعث شد جیمین هم بخنده!این اولین بار بود بعد امدنش به کره، اونم با حرف دوستش میخندید!
ولی زیاد هم دوام نیاورد!،چرا‌که ماشینی شاستی بلند مشکی دقیقا جلوی سوپرمارکت پارک کرد و مردی که بنظر میامد راننده باشه در را برای شخصی که صندلی عقب نشسته بود باز کرد و کسی نبود جز جئون فاکینگ جونگکوک! درحالی که داشت کت چرم مشکی رنگش را به تن میکرد و در حینش از ماشین پیاده میشد به جیمین خیره شد و همین باعث قطع شدن خندش شد .
ت.گ: یااا جیمینا؟!چی شد؟!
جیمین بدون اینکه جواب تهیونگ از پشت خط  بده بی اختیار زیر لب گفت: اون اینجا چیکار میکنه؟!.

  False courtroomTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang