*مرد دیوانه!

111 18 6
                                    


*دفتر پی جینگ ساعت ۱۱:۴۵
ج.ی: چرا این این طوری بود همش داد میکشید؟ ن.ج: من که میگم از اینم آبی گرم نمیشه ندیدین چطوری وقتی گفتی کل مجموعه پرونده ها چقدر صداش عجیب شد!
ج.ن: انگار حال نداشت!
پ.گ: حال نداشت؟! بنظر من که دل خوشی از این کشور نداره والا با تعریف پدرش و سابقه ای که من ازش دیدم عمرا بزاره پرونده رو دستش بمونه!
ن.ج: ببینیم تعریف کنیم!
ج.ی:راستی دقت کردین وقتی گفتی وکیل شرکت b braiven جئون یجور حرف زد انگارمیشناستش!
پ.گ: حتما میشناستش خوب!!!
با این حرف پی جینگ ، نامجون و جیم شوک زده بلند داد زدن "چیییییی"؟!
پ.گ: یااا یواشتر باز میخوای کل محله علیهمون شکایت کننن!!
ن.ج: عجیب شدی؟!
ج.ی: یه‌چیزی هست تو نمیگی بهمون!....
پی جینگ سریع بحث عوض کرد که دیگه نخواد جوابشون بده!
پ.گ: مگه نشنیدین جیمین چی چی گفت باید اینا را دسته بندی کنیم زوووود باشید!
جین و نامجون چشمی چرخوندن ...
ج.ی: یاد گرفته حالا هی بگه جیییمینشی ~~~
ن.ج: تو هم نظرت با من یکیه!
ج.ی: اهوم من بازم میگم این یه چیزی پنهان میکنه!
*ساعت ۱۱سئول_کره جنوبی
از اسانسور امد بیرون سمت ماشینش رفت باید هر چه زود تر باشخصی مهم حرف میزد پس گوشیش برداشت و تماس مورد نظرش گرفت بعد چند بوق شروع کرد حرف زدن
ج.ک: اوه سلام هیونگ، باید ببینمت!
......
ج.ک: عه باشه پس الان میام لوکیشن بفرست
......
و تماس قطع شد ~~~~
بعد از صدای نوتیف گوشیش ، ماشین روشن کرد با جی پی اس ماشین که به گوشیش وصل بود به محل مورد نظر رسید ظاهرا یه هتل بود !
ماشین دقیقا روبه روی ورودی هتل پارک کرد امد بیرون .....
ج.ک: هتل لوتو! .....
امد قدم اول برداره که یکی از خدمه هتل جلو روش سبز شد!
خ.ه: لطف میکنید کلیدتون بدین تا براتون پارک کنم؟!
ج.ک: اوه ممنون نه نیازی نیس من زیاد نمیمونم سریع برمیگردم!
و کلیدش تو دستش مشت کرد سمت ورودی رفت ...
به لابی هتل که رسید سمت رسپشن رفت که دید خانمی پشت به اون درحال درست کردن برد مهمانان هتلش بود! پس زنگ هتل زد تا حواسش به خودش جلب کنه *دینگ*
ب.ل: اوه سلام خوش امدین!چطور میتونم کمکتون کنم؟!
ج.ک: میشه بگید اتاق اقای مین کجاس؟!من مهمان ایشون هستم ، گفتن با شما هماهنگ کنم!
ب.ل: اوه بله چند لحظه !
بلا سرش خم کرد و توی سیستمش چیزی تایپ کرد و دوباره به جونگکوک نگاه کرد
ب.ل: ایشون اتاق ۲۰۶هستن
ج.ک: ممنون.......
جونگکوک این گفت داشت میرفت اما!....
ج.ک: اوه ببخشید یادم رفت طبقشون چند بود؟!
ب.ل: طبقه ۳اتاق ۲۰۶....
ج.ک: ممنون.ممنون
این گفت بالاخره سمت اسانسور رفت و دکمه ۳زد بعد چند مین که زن گویا تو اسانسور گفت که به طبقه مورد نظر رسیده پا تند کرد به سمت اتاق رفت ....
ج.ک: ۲۰۶؟!۲۰۶!!!اهان این هاش!
در اتاق کوبید که به ۱مین نکشید شخصی پشت در ظاهر شد!
ج.ک: هیونگگگگگگگگ بالاخره امدی؟!!!!
یونگی که خسته از سفر طولانی اخمی کرده بود ناچارا دونسنگ کوچولوش در اغوش گرفت
ی.گ: یااااا صد دفعه‌گفتم من از بغل کردن خوشم نمیاد! با این حرفش سریع کوک از بغلش درامد دستش به نماد تسلیم بالا برد!
ج.ک: اوه یادم نبود ببخشید.
ی.گ: بیا تو! ج.ک: کی رسیدی؟! ی.گ: یه دوساعتی میشه! .....ج.ک: پس‌چرا نگفتی بیام فرودگاه دنبالت! ی.گ: اه‌کوک تور خدا یکم عاقل باش!اگر تو میامدی دنبالم که میفهمیدن تو و من باهم داریم نقشه میچینیم!
ج.ک: اوه راست میگی! ی.گ: خوب جریان‌چیه؟!
جونگکوک که انگار تازه یادش امد برای چی امده گفت: اره اصلا یادم نبود، راستش پی جینگ یه وکیل مثل خودش از اون ور آب اورده تا پرونده هارا دوباره بندازه رو غلطک!
ی.گ: اه جدی؟! ج.ک: اره اسمش پارک جیمین!
ی.گ:پارک جیمین!!!
ج.ک: میشناسیش! ی.گ: نه!! ولی دارم با خودم فکر میکنم چرا ما هم مثل پیجینگ اینکار نکرده بودیم! ج.ک: چه کاری؟! ی.گ: این که از طریق اینترپل و وکیل بین المللی اقدام نکردیم!
ج.ک: اره شاید میشد اما نه از طرف ما خودت این بهتر میدونی! ی.گ: خیله خوب حالا که منم اینجام رسما کارمون شروع میکنیم! و تو جونگکوک حتما تعطوئه این پارک دربیار همچیش حتی دوران کودکیش هیچی از قلم نیوفته شنیدی؟!
ج.ک: اره باشه هیونگ امشب میرم تو کارش!...
ی.گ: پرونده ای که گفتم اوردی؟! ج.ک: اون اره بیا !!!!........
بعد گفت گوی دونفرشون جونگکوک بلند شد و از اتاق هیونگش رفت اسانسور زد و واردش شد که دختری دید که دستش سطل آب! حتما یکی از خدمه بود!ولی‌چرا عین خل ها نگاهش میکرد؟!....
پس‌همین که به همکف رسید تصمیم گرفت سریع از اون دختر خل وضع دوری کنه که ناگهان تنش محکم به مردی خورد!......ج.ک: هی بد نیست جلوت نگاه کنی! اون مرد پشتش بهش بود نمیتونست ببینتش که ناگهان برگشت با مردی بلونده با اخمی کیوت و لبهای غنچه شده روبه رو شد محظ رضای خدا این !!!.......
ج.ن: چی‌گفتی؟! حالا اون مرد نزدیکتر بهش بود و میتونست اخم هاش ببینه ج.ک: چیه نکنه کری؟! ج.ن: من کرم! این گفت امد یقیه جونگکوک گرفت !ظاهرا انگار روز خوبی نداشت که این طوری داشت به جونگکوک میتوپید!
ج.ک: هی یقم ول کن مردک روانی!از تیمارستان رهات کردن؟! با این حرفش مرد پوزخندی بهش زد گفت: بودن توی تیمارستان بهتر از بودن تو این کشوره!
جونگکوک نمیفهمید منظور این ادم چیه پس یه تای ابروش بالا انداخت گفت: نکنه نژاد پرستی؟!به لحجت میاد خارجی باشی؟!
ج.ن: اره اصلا من یه نژاد پرستم که‌چی؟! رسما هر دو لابی هتل رو سرشون گذاشته بودن همه خدمه و مهمان های اونجا نگاهشون میکردن که ناگهان بلا مثل فرشته نجات امد و هر دو انها را جدا کرد به نگهبان دستور داد که جونگکوک به سمت خروجی هدایت کنن! ب.ل: اقایون کافیه!!!! اینجا هتل! نه دادگاه! با این حرف بلا جونگکوک و جیمین هر دو شوکه بلا نگاه کرد اون دختر از کجا میدونست که هر دو وکیلن؟!......
ب.ل: لطفا این اقا به سمت خروجی هدایت کنید ..
و شما هم لطفا برید اتاقتون اگر وجه هتل خراب بشه پای شما حساب میکنما! با این حرفش جیمین اخم کرده دکمه اسانسور زد رفت داخل و جونگکوک به سمت روردی هتل رفت.....
ج.ک: دیونه بود!اوف ظاهرا‌جنایت روی مردم شهرم تاثییر گذاشته!.....
وقتی از هتل خارج شد مردی که بیرون هتل بود با اخم منظور دار نگاهش کرد که ناچار شد جوابش بده ج.ک: گفتم که زود برمیگردم ببین حتی۱۵مینم نشد! خ.ه: بله کاملا مشخصه!!!! ج.ک: اههه جونگکوک دیگه حوصله بحث با این مرد نداشت سوار ماشینش شد استارت زد ج.ک: خیلی خوب بزن برین خونه که قرار تعطوئه پارک جیمین دربیاریم!

  False courtroomWhere stories live. Discover now