جونگکوک همچنان توی اون مرکز خبری لعنتی بود و باید هر طور شده اون دختر قانع میکرد تا یه کنفرانس خبریه اضطرایی برقرار کنه ، والا سونگ بوک ولکن نبود!.برای همین مثل همیشه از روشی که ۹۰٪مواقع جواب میداد یعنی جواب دادن لاس زنی های اون دختر ، استفاده کرد و به دختر منشی نزدیک تر شد .
دختر در حالی که از این فاصله نزدیک صورت اون مرد ، خجالت میکشید و صورتش گل انداخته بود، حس ترس به درونش انتقال یافت و باعث شد بگه: بااا....باااشههه.....چند لحظه صبر کنین الان میام.
جونگکوک در حالی که پوزخند میزد ازپیش خوان فاصله گرفت ، و ناگهان موبایلش زنگ خورد،طبق معمول خروس بی محل زنگش زده بود(منظور سونگ بوک)
ج.ک: بله؟!
س.گ:اون سلام،..... وکیل همیشه برنده من چطوره؟!
جونگکوک از این لحن لوس و چندش سونگ بوک حالش بهم خورد و تو دلش انواع فحش ها رو داد و چشمی چرخوند.
ج.ک: چیه؟! چرا انقدر خوشحالی؟؟
سونگ بوک خیلی ریلکس ازپشت خط گفت: خوب معلومه چون میدونم وکیل قهرمان من همیشه برندس!.
درحالی که جونگکوک هرلحظه با این لحن سونگ بوک عصبی میشد ، زیر لب گفت: نکنه خودش از اون قرصا خورده روانی شده!.
ناگهان سونگ بوک ازپشت خط گفت: چیزی گفتی؟!
جونگکوک درحالی که سعی داشت خودش از این حجم عصبانیت نجات بده گفت: نه!
سونگ بوک ادامه داد: خوب پس شب بیا خونم.
جونگکوک که میدونست قرار چه اتفاقی بیوفته گفت: باشه، تا چند دقیقه دیگه تلویزیون روشن کن و از شوی خبری لذت ببر!
سونگ بوک ظاهرا با این حرف جونگکوک ، لبخندی زد و گفت: اوهه مشتاقم ببینم چطوری دهن این خبر نگارهای فضول میبندی!راستی اون پسر پارک دیدیش!.
جونگکوک که دیگه اصلا حوصله بحث باهاش نداشت ، تقریبا فریاد زد: خداااافففففظظظظ~~~~~~~~~~!.
و گوشیش خاموش کرد .
باید میرفت سرویس و یه دستی به صورتش میکشید قبل این که این شوی خبری مسخره شروع بشه!.
*محل جرم ساعت ۱۱:۴۵ظهر
با صدای قژژژ قژژژژ بد در اهنی ، پیرزنی کاملا مسن و عینکی در باز کرد و باعث شد از حجم صدای بد اون در لعنتی جیمین صورتش جمع کنه و چند قدم به عقب برداره .
پیرزن در حالی که تحلیل میکرد چه کسی مزاحم خوابش شده ، عینکش روی چشمش جابه جا کرد و گفت:تو بودی که در زدی اره؟!
جیمین با کمال احترام نود درجه خم شد و خودش کامل معرفی کرد ، پیرزن نگاهی به سر تا پای جیمین انداخت با خودش فکرد چه اتفاقی افتاده که این مرد خوشتیپ به اصطلاح وکیل یا دادستان درخونش زد؟!.
پیرزن با ولوم خیلی پایینی گفت: خبری شده مگه؟!نکنه دوباره پسرم گرفتن؟!.
جیمین گفت:پسرتون؟! .......
جیمین مکسی کرد و عکس مقتول را از جیب کتش در اورد و روبه زن نشون داد :من برای این پسر مزاحمتون شدم ، ایشون پسر شماست؟.
پیرزن در حالی که سعی میکرد با عینک تارش عکس ببینه گفت:اوه این که سوجین!.
جیمین تعجب کرده گفت:سوجین؟!
پیرزن انگار با دیدن عکس پسر خوشحال شده باشه گفت:بله پسری که تو همین محله زندگی میکنه همیشه عصرا میامد خونم و بهم کمک میکرد ، درواقع اون همیشه کمک حال اهالیه محله بود اخه اینجا بیشتر مسنا زندگی میکنن!و تنها خانواده جوان این محله مادر و پدر سوجین و پسر من !
پیرزن اخر جملش با دلخوری گفت و جیمین تند و تند تمامی اطلاعات جدید رو یاداشت میکرد و سوال بعد پرسید:میدونید کجا زندگی میکنه؟و مادر و پدرش کجان؟!
پیرزن در حالی که هنوز به عکس پسر نگاه میکرد گفت:اونجا کنار اون ارایشگاه قدیمی.مادر و پدرش بیشتر وقتا سرکارن برای همین سوجین میاد پیشم.بببنم اتفاقی براش افتاده؟.
جیمین از اونجایی که داشت رد نگاه زن میدید تا دقیق موقعیت خونه بسنجه گفت:اوه نه!چیزی نشده ، درواقع برای درخواست بورسیش امدم!
پیرزن لبخندی زد گفت:جدی؟!بالاخره قبول شد؟! اوه وقتی ازمدرسه بیاد خیلی خوشحال میشه!
جیمین لبخند ناراحتی زد و دوباره خم شد واحترام گذاشت و از اون پیرزن خدافظی کرد و به سمت خونه مد نظر رفت .
نمیخواست پیرزن ناراحت کنه، دلش نمیامد وقتی اون طور عکس سوجین دید و لبخند میزد با خبر فوتش ناراحتش کنه .
قدم هاش تند کرد و به در چوبیه خونه رسید ولی از اونجایی که فهمید پدر و مادرش الان خونه نیستن به سمت ارایشگاه قدیمی رفت ، با فکر اینکه حتما تا ظهر باید مادر و پدرش باخبر میکرد و با اونها هم حرف میزد .
دستگیره در رو کشید و زنگوله های اویزون به در به صدا در امدن ،در حالی که عده ای اجوشی دور تلوزیونی نشسته بودن و مردی میان سال در حال کوتاه کردن سر مردی بود .
جیمین امد سلام کنه که ناگهان صدای تلوزیون بیشتر شد و صدایی اشنا شنید ، صدایی که خودش چند ساعت پیش برای اولین بارشنیده بود!.
پس بیصدا به جمع اجوشی ها رفت و با چیزی که دید تعجب کرد،اون جئون جونگکوک بود که داشت کنفرانس خبری میداد؟!! مگه روند پرونده دست خودش نبود؟! پس؟!.
صدای تلوزیون مدام بلند تر میشد و جلو افکارش میگرفت .
گوینده خبری در حالی که برگه ها رو جمع میکرد گفت:بینندگان عزیز نظر شما رو به کنفرانسی که هم اکنون در حال پخش به صورت زنده جلب میکنم، و در اخر بخاطرکمبود وقت ازتون خداحافظی میکنم .
ناگهان تصویر عوض شد و قامت پر اقتدار جونگکوک با همون استایل گنگستر نمایی که صبح جیمین به چشم دیده بود،جلوی پیشخوان میکروفن قرار گرفت و شروع به حرف زدن کرد.
ج.ک:از همگی شما ها برای ترتیب دادن این کنفرانس متشکرم ،همه شما میدونید که از دیشب و صبح یک سری از خبر گذاری ها خبر فوت پسر ۱۸ساله ای رو دادن ، و دامنه این فوتی ها در حال گسترش هست ،از اونجایی که خیلی ها برای سود منافع خودشون قصد خراب کردن شرکت B braiven را دارن قصد دارن تمامی این اتفاقات رو به ما نسبت بدن ، و دلیل این که دوباره من اینجا ایستادم اینکه بگم .......این شرکت هیچچچچ گونه دارویه غیر مجاز تولید نمیکنه ، و ما مسئولیت همچین اتفاقاتی رو قبول نمیکنیم ، با تشکر از همگی!.
ناگهان جونگکوک بدون حتی جواب دادن یکی از سوالات خبرنگاران به سمت درب خروجی رفت و ،تلوزیون خاموش شد و اولین اجوشی لب به اعتراض برد :ایشششش مردک دلقک!هر بار یه اتفاقی برای یه بچه میفیه این میاد همینا رو میگه !،اصلا چرا از دیشب مشخصات اون پسره که مرده نگفتن!.
پیرمرد دومی گفت:نکنه از محله ماست!اخه سر کوچه دیدی کلی پلیس و ادم های باکلاس میرفتن تو سوپر مارکت سیجین!.
جیمین یک کلامم حرف نمیزد و فقط حرف های اون پیرمرد ها رو میشنید و جملات جونگکوک تو مغزش تکرار میکرد، و با خودش گفت: چطور جرئت کرده بود کنفرانس خبری بزاره واین اراجیف بگه در صورتی که هیچ چیز هنوز معلوم نیست!
واقعا که یک دلقک به تمام معناست!.
چطورجرئت کرده بود از جانب خودش ببره و بدوزه؟! نشونت میدم ، نشونت میدم عوضیه دلقک!
YOU ARE READING
False courtroom
Actionدادگاه دروغین (دادگاه عدالت خانه است نه گشتارگاه!!!).. ژانر:عدالت خواهی،سیاسی،اکشن،درام دارک کاپل اصلی:کوکمین کاپل فرعی :تهجین،ته یونگی،هوپمین، نامجین.... خلاصه داستان:جیمین یک وکیل خیلی جدی که رو پرونده های سیاسی جنایی کار میکنه، و به در خواست پدرش...